گناهکار 🖤BLΛƆKPIИK💗 pat 39
مهشاد،محراب چی میگی،
محراب،خببب😈😈😈
مهشاد،بگیر بخواب،
محراب،رو تخت،دراز کشیدم،که دیدم
مهشاد،لباسامو در آوردم،تابم مونده بود،که
محراب،گرفتمش و رو تخت پهنش کردم،و لباشو میمکیدم،
مهشاد،اوممم
محراب،رفتم،سرلغ گردنش که تا ده مین میککیدم،که
مهشاد،هلش دادم،محرابب
جانمممممم،
بیشعور،
محراب،گرفتم،بغلش کردم،
مهشاد،گفتم فعلآ وقتش نیست که
محراب،بخواب عشق دلم
مهشاد،خودمو تو بغل محراب،جا کردم،و خوابم برو،
____________________فردا صبح،
نیکا،بلندشم که برم صبحانه حاضر کنم،دیانااااا،ارسلاننننن،محراب مهشاد،بلندشین،ده صبحه
ارسلان،اومدم پایین،نمیخواد آماده کنی،
چرا؟
واسه اینکه ،رفتم جلو نیکا،وایستادم،تو از این به بعد کار نمیکنی، مث دیانا مهشاد میشی مگه تو جزو اونا نیستی،
نیکا،واقعا
ارسلان،اره میخوام،اونا دیگه هم بگی ازادن،و بریم بیرون صبحانه بخوریم،از این به بعد تو تو خونه کاشی به عنوان دخواهر کاشی هستی
نیکا،وایییییی،مسییی،توهم همینجور
ارسلان،منم،خواهرتم🤣
نیکا،اععع،نه دیگه،داداشمی،
ارسلان،خوبه
دیانا،گشنمهههههههه،بابا چیکار میکنین
ارسلان،حاضر شین بریم بیرون صبحانه بخوریم
دیانا،خواب دارم میبینم،
نیکا،نه،
مهشاد،سلام ،محراب سلام
بچه ها،سلامممم
ارسلان،محراب شما لباس پوشیدین آماده این بیان بریم بیرون صبحانه بخوریم
محراب،اع،چه خوب ما میخواستیم بریم،باشع،پس باهم میرم
دیانا،پس من رفتم،اماده شم نیکا بیا،
ارسلان،محراب سویچ بردار برو در ماشین باز کن،تا ما بیام،
ارسلان،رفتم بالا و یه لباس سفید جذاب و یه شلوار ذغالی جذب پوشیدم،و یه کفش اسپرت،پوشیدمو،اتکلن،به خودم زدم موهامو درست کردم با دستام،
دیانا،پس کی این ارسلاااان میاد
نیکا،صبر کن اع اومد
دیانا،ارسلان،هروسی تشریف میبرید
ارسلان،نه؟
پس این خوشتیپ کردن تون چیه،بابا من میگم دارم میمیریم،شما خودتونو درست میکنی،
نیکا،اع،پایین ،منتظرن
ارسلان،بریم،،رفتیم کنار ماشین وایستادیم،خب سه تا دخترا عقب محرابم جلو،بشینن،
دیانا،چه نقشه خوبی مهندس کاشی،بگیرید بشیننی باباااااااا،رفتم از همه جلو تر نشستم صندلی پشت،
نیکا،سووار شین دیگه،
محراب،اره بدویین،
ارسلان،داشتیم،از از خارج میشدیم که،یه زن میان سال اومد تو
دیانا،این دیگه کیه،،نکنه مامانته ارسلاننننن،؟
ارسلان،دیانا،مامانممممم،چی میگی ،
ارسلان،اع،خاله عصمت اومدین،
عصمت،بلع،پسرم
دیانا،اعا،گفت پسرممم،
ارسلان،دیانا،ببند دهنتوووووو،
دیانا،اییششششس،بیشعور
نیکا،بار ناراحت شد،ای بابا ارسلان،ایشون کین
ارسلان،بابا خدمتکار جدید
محراب،بریم دیگه،خب بزار بره تو این خذمتکااار،
ارسلان،برین بالا تا ما بیام
چشم پسرم،
ارسلان،به سمت،رستوران،رفتم،رسیدیم،نیکا،پیاده شین تا من ماشینو پارک کنم برین میز رزرو کنید
دیانا،زود تر از همه پیاده شدم و رفتم سمت رستوران،
نیکا،بریم مهشاد،
محراب،بیان دخترا،نیکا
هوم
برو دیانا جلو تر رفت
نیکا،بذو بدو رفتم سمت دیانا،
دیانا،اع،پسره،،،،
نیکا،دلخوری
نه نباشم،میبینی نیکا،این چه جوریه
نیکا،ولی ارسلان قلب مهربونی داره
دیانا،اره دارم میبینم،
رفتم رو یکی از صندلی ها نشستم،
نیکا،محراب اینجایمممم،
اومدیم،مهشاد،خب رسیدم،
نیکا،الان ارسللنم،میاد،
ارسلان،ماشین و پارک کردم و به سمت محوطه رستوران رفتم،که دیدم محراب داره اشاره میکنه
محراب،داداش اینجایمممم،
ارسلان،رفتم رو صندلی کنار دیانا نشستم،خب نیکا،سفارش دادین
نیکا،الان گارسون میاد دیگه،
دیانا،نیکا
جانمم؟
بلند شو
نیکا،هااااا.؟
دیانا،برو رو اون صندلی،
نیکا،خب،
منم رو صندلی تو میشینم ،اخههه،اینجااااا،راحنتتتتتت ترمم،
ارسلان،خدا به دادمون برسه
محراب اگه رسیده بود الان بیا اینا نبودیی،خخخخخخخخخ،
نیکا،خندم گرفته بود ولی لبامو گاز میگرفتم،
مهشاد،اع،،بسههه دیگه
،گارسون،خب چی میخورید،
ارسلان،ببینبد،هرچیز خوبی که واسه صبحانه خوبه و بهتره و برای ما بیارید،مگه نه
نیکا،بله،
محراب،اره همین خوبه
دیانا،بببخشید،
گارسون،بلعع،
من یه جوجه،و پیتزا،و یه همبرگر،و لازانیا،میخورم ،یه نوشابه هم بیارید،
نیکا،ها؟
ارسلان،وای،😐
محراب،دیانا صبحانه هستش،مگه،ناهارهه،
گارسون،ام،بله،این آقا راست میگن،
دیانا،ببخشید،شما فضولی
ارسلان،نه دیاناااا،وای از دست تووو،
نیکا 😶😶😶 خب
گارسون،نه هرچی شما بخواین،
دیانا ،این درسته،
ارسلان،میخوایستم،با دیانا حرف بزنم که...
لایک کنید،دوستوننن دارم،و اگه شد صد تا کامنت بزارین،مسیییییییی
محراب،خببب😈😈😈
مهشاد،بگیر بخواب،
محراب،رو تخت،دراز کشیدم،که دیدم
مهشاد،لباسامو در آوردم،تابم مونده بود،که
محراب،گرفتمش و رو تخت پهنش کردم،و لباشو میمکیدم،
مهشاد،اوممم
محراب،رفتم،سرلغ گردنش که تا ده مین میککیدم،که
مهشاد،هلش دادم،محرابب
جانمممممم،
بیشعور،
محراب،گرفتم،بغلش کردم،
مهشاد،گفتم فعلآ وقتش نیست که
محراب،بخواب عشق دلم
مهشاد،خودمو تو بغل محراب،جا کردم،و خوابم برو،
____________________فردا صبح،
نیکا،بلندشم که برم صبحانه حاضر کنم،دیانااااا،ارسلاننننن،محراب مهشاد،بلندشین،ده صبحه
ارسلان،اومدم پایین،نمیخواد آماده کنی،
چرا؟
واسه اینکه ،رفتم جلو نیکا،وایستادم،تو از این به بعد کار نمیکنی، مث دیانا مهشاد میشی مگه تو جزو اونا نیستی،
نیکا،واقعا
ارسلان،اره میخوام،اونا دیگه هم بگی ازادن،و بریم بیرون صبحانه بخوریم،از این به بعد تو تو خونه کاشی به عنوان دخواهر کاشی هستی
نیکا،وایییییی،مسییی،توهم همینجور
ارسلان،منم،خواهرتم🤣
نیکا،اععع،نه دیگه،داداشمی،
ارسلان،خوبه
دیانا،گشنمهههههههه،بابا چیکار میکنین
ارسلان،حاضر شین بریم بیرون صبحانه بخوریم
دیانا،خواب دارم میبینم،
نیکا،نه،
مهشاد،سلام ،محراب سلام
بچه ها،سلامممم
ارسلان،محراب شما لباس پوشیدین آماده این بیان بریم بیرون صبحانه بخوریم
محراب،اع،چه خوب ما میخواستیم بریم،باشع،پس باهم میرم
دیانا،پس من رفتم،اماده شم نیکا بیا،
ارسلان،محراب سویچ بردار برو در ماشین باز کن،تا ما بیام،
ارسلان،رفتم بالا و یه لباس سفید جذاب و یه شلوار ذغالی جذب پوشیدم،و یه کفش اسپرت،پوشیدمو،اتکلن،به خودم زدم موهامو درست کردم با دستام،
دیانا،پس کی این ارسلاااان میاد
نیکا،صبر کن اع اومد
دیانا،ارسلان،هروسی تشریف میبرید
ارسلان،نه؟
پس این خوشتیپ کردن تون چیه،بابا من میگم دارم میمیریم،شما خودتونو درست میکنی،
نیکا،اع،پایین ،منتظرن
ارسلان،بریم،،رفتیم کنار ماشین وایستادیم،خب سه تا دخترا عقب محرابم جلو،بشینن،
دیانا،چه نقشه خوبی مهندس کاشی،بگیرید بشیننی باباااااااا،رفتم از همه جلو تر نشستم صندلی پشت،
نیکا،سووار شین دیگه،
محراب،اره بدویین،
ارسلان،داشتیم،از از خارج میشدیم که،یه زن میان سال اومد تو
دیانا،این دیگه کیه،،نکنه مامانته ارسلاننننن،؟
ارسلان،دیانا،مامانممممم،چی میگی ،
ارسلان،اع،خاله عصمت اومدین،
عصمت،بلع،پسرم
دیانا،اعا،گفت پسرممم،
ارسلان،دیانا،ببند دهنتوووووو،
دیانا،اییششششس،بیشعور
نیکا،بار ناراحت شد،ای بابا ارسلان،ایشون کین
ارسلان،بابا خدمتکار جدید
محراب،بریم دیگه،خب بزار بره تو این خذمتکااار،
ارسلان،برین بالا تا ما بیام
چشم پسرم،
ارسلان،به سمت،رستوران،رفتم،رسیدیم،نیکا،پیاده شین تا من ماشینو پارک کنم برین میز رزرو کنید
دیانا،زود تر از همه پیاده شدم و رفتم سمت رستوران،
نیکا،بریم مهشاد،
محراب،بیان دخترا،نیکا
هوم
برو دیانا جلو تر رفت
نیکا،بذو بدو رفتم سمت دیانا،
دیانا،اع،پسره،،،،
نیکا،دلخوری
نه نباشم،میبینی نیکا،این چه جوریه
نیکا،ولی ارسلان قلب مهربونی داره
دیانا،اره دارم میبینم،
رفتم رو یکی از صندلی ها نشستم،
نیکا،محراب اینجایمممم،
اومدیم،مهشاد،خب رسیدم،
نیکا،الان ارسللنم،میاد،
ارسلان،ماشین و پارک کردم و به سمت محوطه رستوران رفتم،که دیدم محراب داره اشاره میکنه
محراب،داداش اینجایمممم،
ارسلان،رفتم رو صندلی کنار دیانا نشستم،خب نیکا،سفارش دادین
نیکا،الان گارسون میاد دیگه،
دیانا،نیکا
جانمم؟
بلند شو
نیکا،هااااا.؟
دیانا،برو رو اون صندلی،
نیکا،خب،
منم رو صندلی تو میشینم ،اخههه،اینجااااا،راحنتتتتتت ترمم،
ارسلان،خدا به دادمون برسه
محراب اگه رسیده بود الان بیا اینا نبودیی،خخخخخخخخخ،
نیکا،خندم گرفته بود ولی لبامو گاز میگرفتم،
مهشاد،اع،،بسههه دیگه
،گارسون،خب چی میخورید،
ارسلان،ببینبد،هرچیز خوبی که واسه صبحانه خوبه و بهتره و برای ما بیارید،مگه نه
نیکا،بله،
محراب،اره همین خوبه
دیانا،بببخشید،
گارسون،بلعع،
من یه جوجه،و پیتزا،و یه همبرگر،و لازانیا،میخورم ،یه نوشابه هم بیارید،
نیکا،ها؟
ارسلان،وای،😐
محراب،دیانا صبحانه هستش،مگه،ناهارهه،
گارسون،ام،بله،این آقا راست میگن،
دیانا،ببخشید،شما فضولی
ارسلان،نه دیاناااا،وای از دست تووو،
نیکا 😶😶😶 خب
گارسون،نه هرچی شما بخواین،
دیانا ،این درسته،
ارسلان،میخوایستم،با دیانا حرف بزنم که...
لایک کنید،دوستوننن دارم،و اگه شد صد تا کامنت بزارین،مسیییییییی
۹۷.۴k
۰۵ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.