مثلث عشقی ♡∆
مثلث عشقی ♡∆
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠
*سنجو یه پس گردنی به مایکی زد و رفت *
مایکی: دختره ی سلیطه
*دخترا رفتن دم در اتاق سوزو و یوزوها در زد*
سوزو: گفتم میلی به صبحونه ندارمم!
هینا: سوزو، ماییم
سوزو: بچه ها تنهام بذارین
سنجو: اما سوزو...
سوزو: گفتم میشه لطفا تنهام بذارین!
اما: آره حتما
*دخترا دست از پا درازتر برگشتن سر میز*
چیفویو: چیشد؟
اما: وضعیت زیادی خرابه
مایکی: چرا سوزو از اتاقش نمیاد بیرون و چرا نمیاد سر میز صبحونه بخوره، اصلا چرا نمیخواد کسیو ببینه؟
سنجو: تروخدا یکی دهن اینو ببنده و گرنه میزنمش
مایکی: تو شکر میخوری
سنجو: برو گامشو عامو
مایکی: فعلا اونکه باید گم شه تویی
سنجو: دهنتو ببند که همش تقصیر توئه و اون ایزانا
ایزانا: به من چه؟؟
سنجو: اگه شما دوتا این بدبخت بخت برگشته رو انتخاب نمیکردین الان حالش خیلی خوب بود، اصلا میدونستین به خاطر شما دوتا الدنگ کوتوله تحت تعقیبه، میدونستین باید از شغلی که دوست داره کناره گیری کنه؟؟؟ اونم فقط به خاطر شما دوتا، فکر نکنین یه درصد بهتون علاقه داره که اینکارا رو میکنه هاا، نه، فقط میترسه که به خانوادش آسیب بزنین، نفهمای خنگ
*و سنجو رفت تو اتاقش و درو مثل در تویله بست*
*دخترا پشت سر سنجو راه افتادن، اما یه مکثی کرد*
اما: مایکی، ایزانا، حرفای سنجو رو جدی نگیرین، اون فقط عصبانی بود، و حالش به خاطر سوزو خرابه
*و اما هم به اتاق سنجو رفت*
مایکی: ا-اوه پس قضیه این بود *بغض*
ایزانا: هـ-همش تقصیر ما بود؟*سرشو انداخت پایین و بغض*
باجی: بیخیال، حرفای سنجو رو جدی گرفتین؟؟
مایکی/ایزانا:*سکوتتت*
باجی: خب انگار گرفتین، شاید سنجو یکم حق داشته باشه هاا
*مکان:اتاق سنجو*
سنجو: اون مرتیکه های خر ادعای عاشقی هم میکنن واسه من، دلم میخواد بزنم خردشون کنم، قرار بود اشکای سوزو رو پاک کنن نه که بشن دلیل اشکاش!!!
هینا: اروم باش سنجو
سنجو: نباید باهاش میرفتن بیرون، اصلا نباید هیچوقت همو میدیدن، من سوزو رو فراری میدم
اما: دیوونه شدی؟؟ اونوقت میشی دزد معشوقه ی رئیسای بونتن و تحت تعقیب میشی، بونتن بگیرتت میکشتت
سنجو: اههههه*جیغ و گلدون شکست*
یوزو: سنجو، آروم باش *و اروم بغلش کرد*
☆پایان این پارت☆
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠
لیلی: بچه ها بزارین توضیح بدم، سنجو و سوزو توی مهد کودک باهم دوست شدن، سوزو سنجو رو با صورت پر از خراش توی حیاط میبینه و زخماش رو با چسب زخم درست میکنه و باهم دوست میشن، سوزو از این دختر ناز و خوشگلا بوده که همه میخواستن باهاش دوست شن اما سنجو نمیزاشت کسی از دو قدمیش رد شه و بعدش سوزو و سنجو با اما اشنا شد، چون سانزو جزو گنگ مایکی بود و بعدشم با هینا و یوزوها
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠
*سنجو یه پس گردنی به مایکی زد و رفت *
مایکی: دختره ی سلیطه
*دخترا رفتن دم در اتاق سوزو و یوزوها در زد*
سوزو: گفتم میلی به صبحونه ندارمم!
هینا: سوزو، ماییم
سوزو: بچه ها تنهام بذارین
سنجو: اما سوزو...
سوزو: گفتم میشه لطفا تنهام بذارین!
اما: آره حتما
*دخترا دست از پا درازتر برگشتن سر میز*
چیفویو: چیشد؟
اما: وضعیت زیادی خرابه
مایکی: چرا سوزو از اتاقش نمیاد بیرون و چرا نمیاد سر میز صبحونه بخوره، اصلا چرا نمیخواد کسیو ببینه؟
سنجو: تروخدا یکی دهن اینو ببنده و گرنه میزنمش
مایکی: تو شکر میخوری
سنجو: برو گامشو عامو
مایکی: فعلا اونکه باید گم شه تویی
سنجو: دهنتو ببند که همش تقصیر توئه و اون ایزانا
ایزانا: به من چه؟؟
سنجو: اگه شما دوتا این بدبخت بخت برگشته رو انتخاب نمیکردین الان حالش خیلی خوب بود، اصلا میدونستین به خاطر شما دوتا الدنگ کوتوله تحت تعقیبه، میدونستین باید از شغلی که دوست داره کناره گیری کنه؟؟؟ اونم فقط به خاطر شما دوتا، فکر نکنین یه درصد بهتون علاقه داره که اینکارا رو میکنه هاا، نه، فقط میترسه که به خانوادش آسیب بزنین، نفهمای خنگ
*و سنجو رفت تو اتاقش و درو مثل در تویله بست*
*دخترا پشت سر سنجو راه افتادن، اما یه مکثی کرد*
اما: مایکی، ایزانا، حرفای سنجو رو جدی نگیرین، اون فقط عصبانی بود، و حالش به خاطر سوزو خرابه
*و اما هم به اتاق سنجو رفت*
مایکی: ا-اوه پس قضیه این بود *بغض*
ایزانا: هـ-همش تقصیر ما بود؟*سرشو انداخت پایین و بغض*
باجی: بیخیال، حرفای سنجو رو جدی گرفتین؟؟
مایکی/ایزانا:*سکوتتت*
باجی: خب انگار گرفتین، شاید سنجو یکم حق داشته باشه هاا
*مکان:اتاق سنجو*
سنجو: اون مرتیکه های خر ادعای عاشقی هم میکنن واسه من، دلم میخواد بزنم خردشون کنم، قرار بود اشکای سوزو رو پاک کنن نه که بشن دلیل اشکاش!!!
هینا: اروم باش سنجو
سنجو: نباید باهاش میرفتن بیرون، اصلا نباید هیچوقت همو میدیدن، من سوزو رو فراری میدم
اما: دیوونه شدی؟؟ اونوقت میشی دزد معشوقه ی رئیسای بونتن و تحت تعقیب میشی، بونتن بگیرتت میکشتت
سنجو: اههههه*جیغ و گلدون شکست*
یوزو: سنجو، آروم باش *و اروم بغلش کرد*
☆پایان این پارت☆
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠
لیلی: بچه ها بزارین توضیح بدم، سنجو و سوزو توی مهد کودک باهم دوست شدن، سوزو سنجو رو با صورت پر از خراش توی حیاط میبینه و زخماش رو با چسب زخم درست میکنه و باهم دوست میشن، سوزو از این دختر ناز و خوشگلا بوده که همه میخواستن باهاش دوست شن اما سنجو نمیزاشت کسی از دو قدمیش رد شه و بعدش سوزو و سنجو با اما اشنا شد، چون سانزو جزو گنگ مایکی بود و بعدشم با هینا و یوزوها
۵.۵k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.