«عشق نافرجام من»
«پارت ۶۱»
(یونا ویو)
دو هفته از زمانیکه که جیسو و ده یونگ بهم زدن میگذره حال جیسو تا حدودی بهتر شد ده یونگ هر روز بهم زنگ میزنه چون جیسو تلفنو برنمیداره میخواد کارشو توجیه کنه اما با چند تا فش تلفنو به روش قط میکنم
پسره خنگ فک میکنه بعد از اون کاراش هنوزم میتونه با جیسو باشه اما سخت در اشتباهه
جو شرکت خوبه من و ها جونگ نسبتا صمیمی شدیم کمتر دعوا میکنیم اما وقتیم دعوا میکنیم...
یکی از تیم های شرکت به طبقه بالا منتقل شده یعنی جایی که دفتر رئیس هست همکار های جدیدمو خیلی خیلی دوس دارم
خانم جانگ یه آجومای خیلی مهربونه که از اوایل تاسیس شرکت اونجا بوده.
آرا یه دختر خیلی کیوت که همیشه موهاشو دم اسبی میبنده
و همیشه یه سوهان ناخن دستشه😑😑😑😑
اون وو هم یه پسر خیلی خیلی کراشهههه مهربونه خوش سلیقست میزش همیشه تمیزتر از بقیه هست
آقای گو یه آجوشیه در ظاهر خشنه که نود درصد مواقع با خانم جانگ بحث میکنه،دوس نداره کسی آجوشیه صداش کنه اما خانم جانگ باهاش لج میکنه یه کوچولو شبیه منو ها جونگن.
منو ها جونگ سعی میکنیم نشون ندیم که از قبل همو میشناسیم اما خانم جانگ زرنگتر از ایناست.
امروز قرار بود برم دیدن جیسو چون میخواست یه خبر مهم بده برای همین ساعت ۵ از شرکت زدم بیرون
جیسو:یونا اینجام
یونا:سلام چطوری؟؟؟
جیسو:خوبم
ها جونگ چطو بت اجازه داد بیای؟؟؟
یونا:یواشکی اومدم
جیسو:😐😐😑😑
یونا:کاری داشتی؟؟؟؟؟
جیسو:آره میخواستم یه حرف مهمی رو بت بگم
یونا:بگو
جیسو:میخوام برم آمریکا
یونا:منظورت چیه
جیسو:میگم میخوام مهاجرت کنم به امریکا
یونا:بخاطر ده یونگگگگ😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳
جیسو:نه از قبل تصمیم گرفته بودم اتفاق دو هفته پیش هم مصمم ترم کرد
یونا:الان داری به صراحت میگی که من اینجا شلغم بودم
جیسو:نه چرا اشتباه برداشت میکنی
یونا:من براتون اهمیتی ندارن که اون از لونا اینم از تو اصن به جهنم هردوتون گمشین برین به من چه
جیسو:چرا ناراحت میشی
+:یونا دیگه حرفای جیسو رو گوش نداد و به سمت در رفت
جیسو:صب کن بزار منطقی حلش کنیم.
+:یونا تو راه به ها جونگ زنگ زد تا بگه که نمیاد شرکت چون هنوز نمیتونست موضوع رو هضم کنه.
یونا:من دیگه نمیام شرکت
ها جونگ:چی؟؟؟؟
یونا:فردا میام این دو ساعت رو دیگه نمیام
ها جونگ:چرا؟؟؟
یونا:وقتی میگم نمیام یعنی نمیام دیگگگگههههه بفهممممم
(یونا ویو)
دو هفته از زمانیکه که جیسو و ده یونگ بهم زدن میگذره حال جیسو تا حدودی بهتر شد ده یونگ هر روز بهم زنگ میزنه چون جیسو تلفنو برنمیداره میخواد کارشو توجیه کنه اما با چند تا فش تلفنو به روش قط میکنم
پسره خنگ فک میکنه بعد از اون کاراش هنوزم میتونه با جیسو باشه اما سخت در اشتباهه
جو شرکت خوبه من و ها جونگ نسبتا صمیمی شدیم کمتر دعوا میکنیم اما وقتیم دعوا میکنیم...
یکی از تیم های شرکت به طبقه بالا منتقل شده یعنی جایی که دفتر رئیس هست همکار های جدیدمو خیلی خیلی دوس دارم
خانم جانگ یه آجومای خیلی مهربونه که از اوایل تاسیس شرکت اونجا بوده.
آرا یه دختر خیلی کیوت که همیشه موهاشو دم اسبی میبنده
و همیشه یه سوهان ناخن دستشه😑😑😑😑
اون وو هم یه پسر خیلی خیلی کراشهههه مهربونه خوش سلیقست میزش همیشه تمیزتر از بقیه هست
آقای گو یه آجوشیه در ظاهر خشنه که نود درصد مواقع با خانم جانگ بحث میکنه،دوس نداره کسی آجوشیه صداش کنه اما خانم جانگ باهاش لج میکنه یه کوچولو شبیه منو ها جونگن.
منو ها جونگ سعی میکنیم نشون ندیم که از قبل همو میشناسیم اما خانم جانگ زرنگتر از ایناست.
امروز قرار بود برم دیدن جیسو چون میخواست یه خبر مهم بده برای همین ساعت ۵ از شرکت زدم بیرون
جیسو:یونا اینجام
یونا:سلام چطوری؟؟؟
جیسو:خوبم
ها جونگ چطو بت اجازه داد بیای؟؟؟
یونا:یواشکی اومدم
جیسو:😐😐😑😑
یونا:کاری داشتی؟؟؟؟؟
جیسو:آره میخواستم یه حرف مهمی رو بت بگم
یونا:بگو
جیسو:میخوام برم آمریکا
یونا:منظورت چیه
جیسو:میگم میخوام مهاجرت کنم به امریکا
یونا:بخاطر ده یونگگگگ😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳
جیسو:نه از قبل تصمیم گرفته بودم اتفاق دو هفته پیش هم مصمم ترم کرد
یونا:الان داری به صراحت میگی که من اینجا شلغم بودم
جیسو:نه چرا اشتباه برداشت میکنی
یونا:من براتون اهمیتی ندارن که اون از لونا اینم از تو اصن به جهنم هردوتون گمشین برین به من چه
جیسو:چرا ناراحت میشی
+:یونا دیگه حرفای جیسو رو گوش نداد و به سمت در رفت
جیسو:صب کن بزار منطقی حلش کنیم.
+:یونا تو راه به ها جونگ زنگ زد تا بگه که نمیاد شرکت چون هنوز نمیتونست موضوع رو هضم کنه.
یونا:من دیگه نمیام شرکت
ها جونگ:چی؟؟؟؟
یونا:فردا میام این دو ساعت رو دیگه نمیام
ها جونگ:چرا؟؟؟
یونا:وقتی میگم نمیام یعنی نمیام دیگگگگههههه بفهممممم
۱۵.۵k
۲۱ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.