ات ویو
ات ویو
خیلی حالم بده
میخواستم بلد شم که افتادم روی زمین خون اومد ولی چیزی نشد
رفتم بیرون باچهره ی غم انگیز کوک مواجه سدم دلم براش سوخت اما اون اول شروع کرد
ویو کوک
چرا ات اونجوری کرد ولش کن مهم نیست میرم بایکی دیگع
ویو ات
مرخص شدم رفتم خونه کوک
داشتم توی خونه میگشتم که یه دختر باارایش غلیظظظظظظ خیلی غلیظظظظظظظ و لباسسسسسس باززز
اومده بود
اومد پیشم گفت دختره ی هر*زه
ات: چی
هر*زه
دختره اسمش یونا
یونا: اره تو مگه ندیمه نیستی با (عشوه)
ات: نچ(عصبی)
کوک: سلام عشقم (اوقق)
ات: جان( زیر لب)
یونا: کوکیی
کوک: جانم
راوی: بچه ها خودم حالم بد میشه دارم این بخشو مینویسم
پایان راوی ویو
کوک: جانم
یونا: این دختره (این دختره عمته) به حرفام گوش نمیده
ات: هان؟ات: هان؟
مگه من کلفتم
کوک: از الان ارع
ات: وات
کوک: بروو(داد)
براش هرچی میخواد بیار
ات: باش(سرد)
یونا •: مرسی ددی(اه اه)
ویو ات
اه اه دخترهی چندش
🤢🤮
چندشا
رفتم چند تا چیز میز اوردم تنقلات
دونبوکی با نودل باسس تند وکیمچی وقارچ
یونای چندش رفت سر میز کنار کوک
منم رفتم اشپز خونه غذا خوردم
1 ماه بعد
رابطه ی کوک بااین دختره خیلی به هم نزدیک شده
داشتم میرفتم توی اتاقم که لباس های کثیف را بردارم
یونا: اره ددی میخوام مال منال کوک را بالا بکشم
هاها (خندهی چندش)
شرط نمیزارم
ببخشید دیر گذاشتم نت نداشتم به زور از داداشم گرفتم🫀
خیلی حالم بده
میخواستم بلد شم که افتادم روی زمین خون اومد ولی چیزی نشد
رفتم بیرون باچهره ی غم انگیز کوک مواجه سدم دلم براش سوخت اما اون اول شروع کرد
ویو کوک
چرا ات اونجوری کرد ولش کن مهم نیست میرم بایکی دیگع
ویو ات
مرخص شدم رفتم خونه کوک
داشتم توی خونه میگشتم که یه دختر باارایش غلیظظظظظظ خیلی غلیظظظظظظظ و لباسسسسسس باززز
اومده بود
اومد پیشم گفت دختره ی هر*زه
ات: چی
هر*زه
دختره اسمش یونا
یونا: اره تو مگه ندیمه نیستی با (عشوه)
ات: نچ(عصبی)
کوک: سلام عشقم (اوقق)
ات: جان( زیر لب)
یونا: کوکیی
کوک: جانم
راوی: بچه ها خودم حالم بد میشه دارم این بخشو مینویسم
پایان راوی ویو
کوک: جانم
یونا: این دختره (این دختره عمته) به حرفام گوش نمیده
ات: هان؟ات: هان؟
مگه من کلفتم
کوک: از الان ارع
ات: وات
کوک: بروو(داد)
براش هرچی میخواد بیار
ات: باش(سرد)
یونا •: مرسی ددی(اه اه)
ویو ات
اه اه دخترهی چندش
🤢🤮
چندشا
رفتم چند تا چیز میز اوردم تنقلات
دونبوکی با نودل باسس تند وکیمچی وقارچ
یونای چندش رفت سر میز کنار کوک
منم رفتم اشپز خونه غذا خوردم
1 ماه بعد
رابطه ی کوک بااین دختره خیلی به هم نزدیک شده
داشتم میرفتم توی اتاقم که لباس های کثیف را بردارم
یونا: اره ددی میخوام مال منال کوک را بالا بکشم
هاها (خندهی چندش)
شرط نمیزارم
ببخشید دیر گذاشتم نت نداشتم به زور از داداشم گرفتم🫀
۱۰.۴k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.