چند پارتی کوک
وقتی نمیدونه حامله ای ......
Part 5
* جئون جانگکوک تو هنوز هیچی نمیدونی ولی فکر میکنی همه چیو میدونی ، حواستو جمع کن اون بهت نزدیکه ولی نمیفهمی!!....
_ چرا از حرفاش چیزی نفهمیدم؟
اون جملات توی ذهنم میچرخید و ساعت ۶ بود به آنماری قول داده بودم ساعت ۵ برم برای خرید تولدش فردا روزی بود که
ا/ت رو از دست دادم....
دردناکه روزی که زندگیم رو از دست دادم هدیه کوچولویی از زندگیم بهم داده شد
نمیدونم توی این روز خوشحال باشم و یا ناراحت
یعنی خانم هانگ راست میگفت؟
زنم زندست؟
یه لحظه ن..نه ....امکان نداره
نه نه نه کلارا ؟؟!!
_______________________________
+ آنماری من میرم لباسم رو عوض کنم تو هم بشین اینجا که هر وقت اومدم بریم
* چشم ماما.. ی...یعنی خاله
+نه راحت باش.... همون مامان صدام کن
رفتم تو اتاقم تیشرتم رو دراوردم
صورتم زخم شده بود اینقد ماسک میزدم
قط ا لباس زیر بودم که دوتا دست دور کمرم حلقه شد
و دستاشو روی بدنم حرکت میداد
خواستم جیغ بکشم که دستشو گذاشت رو دهنم
_ هششش خیلی وقت بود دلم برای بوی بدنت تنگ شده بود
+ کوک؟ اون اینجا چیکار میکرد؟ فکر کنم مسته
آقای جئون ولم کنید
_ اقای جئون؟ قبلا که ددی یا بانی بودم
+ مستی؟ برو کنار خواستم خودمو جدا کنم که محکم حولم داد خوردم به کمد
و با دستش درو قفل کرد
+ چی..کار میکن..ی؟ دررو باز کن این درو باز کننن
_ اروم سمتش رفتم دستمو سمت ماسکش بردم و برش داشتم
_ قطره اشکی از چشمام چکید
اروم دستمو روی زخم صورتش کشیدم که خودشو جمع کرد و اونم داشت گریه میکرد
_ چرا ۴ سال منو از بغل کردنت محروم کردی؟ از بوسیدنت ، بوییدنت منو محروم کردی میدونی چقد سختی کشیدم؟
میدونم خیلی اذیتت کردم ولی جبران میکنم خواهش میکنم دیگه ترکم نکن بدون تو نمیتونم ( با گریه)
+ بخشیدمت
_ نگاهم از چشماش به سمت....
ادامه پارت بعد.....
Part 5
* جئون جانگکوک تو هنوز هیچی نمیدونی ولی فکر میکنی همه چیو میدونی ، حواستو جمع کن اون بهت نزدیکه ولی نمیفهمی!!....
_ چرا از حرفاش چیزی نفهمیدم؟
اون جملات توی ذهنم میچرخید و ساعت ۶ بود به آنماری قول داده بودم ساعت ۵ برم برای خرید تولدش فردا روزی بود که
ا/ت رو از دست دادم....
دردناکه روزی که زندگیم رو از دست دادم هدیه کوچولویی از زندگیم بهم داده شد
نمیدونم توی این روز خوشحال باشم و یا ناراحت
یعنی خانم هانگ راست میگفت؟
زنم زندست؟
یه لحظه ن..نه ....امکان نداره
نه نه نه کلارا ؟؟!!
_______________________________
+ آنماری من میرم لباسم رو عوض کنم تو هم بشین اینجا که هر وقت اومدم بریم
* چشم ماما.. ی...یعنی خاله
+نه راحت باش.... همون مامان صدام کن
رفتم تو اتاقم تیشرتم رو دراوردم
صورتم زخم شده بود اینقد ماسک میزدم
قط ا لباس زیر بودم که دوتا دست دور کمرم حلقه شد
و دستاشو روی بدنم حرکت میداد
خواستم جیغ بکشم که دستشو گذاشت رو دهنم
_ هششش خیلی وقت بود دلم برای بوی بدنت تنگ شده بود
+ کوک؟ اون اینجا چیکار میکرد؟ فکر کنم مسته
آقای جئون ولم کنید
_ اقای جئون؟ قبلا که ددی یا بانی بودم
+ مستی؟ برو کنار خواستم خودمو جدا کنم که محکم حولم داد خوردم به کمد
و با دستش درو قفل کرد
+ چی..کار میکن..ی؟ دررو باز کن این درو باز کننن
_ اروم سمتش رفتم دستمو سمت ماسکش بردم و برش داشتم
_ قطره اشکی از چشمام چکید
اروم دستمو روی زخم صورتش کشیدم که خودشو جمع کرد و اونم داشت گریه میکرد
_ چرا ۴ سال منو از بغل کردنت محروم کردی؟ از بوسیدنت ، بوییدنت منو محروم کردی میدونی چقد سختی کشیدم؟
میدونم خیلی اذیتت کردم ولی جبران میکنم خواهش میکنم دیگه ترکم نکن بدون تو نمیتونم ( با گریه)
+ بخشیدمت
_ نگاهم از چشماش به سمت....
ادامه پارت بعد.....
۷۳.۹k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.