♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲ ★
♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲ ★
Dᴏɴ·ᴛ ғᴏʀɢᴇᴛ ᴛᴏ sᴍɪʟᴇ..﹗
فراموش نڪن ڪه لبخند بزنی..!
𝙤𝙣𝙚 𝙥𝙖𝙧𝙩𝙮🎟✨️
˓ ִֶָ ࣪وقتی بچتون مریض شد... 🤍
˓ ˖ ָ࣪➹ ִֶָ ࣪𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞𓆝𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞
parts:۱
پارت نانسی:
جیمین: عزیزم میشه یه دیقه آروم باشی و دست از اون تلفن بکشی؟
سویون:جیمیننن نمیتونم نمیتونمم یعنی کجاست؟
جیمین کلافه دستی تو موهای مشکی رنگش کشید
جیمین: الان میادش دیگه اون ده سالشه خونمونم که نزدیکه شاید با دوستاش داره بازی میکنه تو مدرسه
سویون عصبانی از دست جیمین که به نظر خونسرد میومد کلافه شد
سویون:جیمیننن تو این بارون داره بازی میکنه؟؟ عقلتو از دست دادی؟باید..بریم دنبالش
جیمین:من که مطمئنم داره بازی میکنه ولی باشه تو آروم باش خب؟ الان میریم دنبالش!
هردوشون به سمت اتاقشون رفتن و گرم ترین لباسشونو پوشیدن..سویون برای باز هزارم به مدرسش زنگ زد ولی خب کسی اونجا نبود که جواب بده مدرسس دیگه تعطیل شده بود
دوتاییشون بلافاصله رفتن و سوار ماشین شدنو رفتن سمت مدرسش
سویون:وای خدا یعنی کجاست؟؟نکنه دزدیدنش؟؟
جیمین:دزدیدنش؟؟ سویون خواهش میکنم بس کن اینجا امن ترین جایی که میشناسم پر از دوربین و پلیسه..ببین من مطمئنم همبن جاهاست..آه نگاش کن اونجاست
سویون که نزدیک بود گریش اش در بیاد سریع سرشو برگردوند و دید که دختر کوچولوش توی این هوای سرد داره آب بازی میکنه! تو بارون میخندید و بالا و پایین میپرید! سریع از ماشین پیاده شد و دویید سمت دخترش
پارت وانی:
وقتی لنا رو دیدم سریع دوییدم پیشش و سریع بغلش کردم!
سویون:کجا بودی؟؟؟نگرانت بودیم؟؟دخترم منو بابات نگرانت بودیم؟؟*حالت نگرانی*
لنا:داشتم آب بازی میکردم
مادر لنا سریع دسته لنا رو گرفت و بردش توی ماشین.
جیمین:چرا آنقدر خیس شدی دختر بابا؟؟؟
لنا:داشتم اب بازی میکردم
سویون:اگه مریض شی چی؟
جیمین:نه بابا ی قطره اب بود داشت بازی میکرد چیزیش نمیشه عزیزم
ماشین رو روشن کردن و حرکت کردن رفتن خونه
🤍:کم نوشتم چون ممکنه ویسگون محدود کنه اینا..اومیدوارم خوشتون بیاد
بچم:@jin_fake
Dᴏɴ·ᴛ ғᴏʀɢᴇᴛ ᴛᴏ sᴍɪʟᴇ..﹗
فراموش نڪن ڪه لبخند بزنی..!
𝙤𝙣𝙚 𝙥𝙖𝙧𝙩𝙮🎟✨️
˓ ִֶָ ࣪وقتی بچتون مریض شد... 🤍
˓ ˖ ָ࣪➹ ִֶָ ࣪𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞𓆝𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞
parts:۱
پارت نانسی:
جیمین: عزیزم میشه یه دیقه آروم باشی و دست از اون تلفن بکشی؟
سویون:جیمیننن نمیتونم نمیتونمم یعنی کجاست؟
جیمین کلافه دستی تو موهای مشکی رنگش کشید
جیمین: الان میادش دیگه اون ده سالشه خونمونم که نزدیکه شاید با دوستاش داره بازی میکنه تو مدرسه
سویون عصبانی از دست جیمین که به نظر خونسرد میومد کلافه شد
سویون:جیمیننن تو این بارون داره بازی میکنه؟؟ عقلتو از دست دادی؟باید..بریم دنبالش
جیمین:من که مطمئنم داره بازی میکنه ولی باشه تو آروم باش خب؟ الان میریم دنبالش!
هردوشون به سمت اتاقشون رفتن و گرم ترین لباسشونو پوشیدن..سویون برای باز هزارم به مدرسش زنگ زد ولی خب کسی اونجا نبود که جواب بده مدرسس دیگه تعطیل شده بود
دوتاییشون بلافاصله رفتن و سوار ماشین شدنو رفتن سمت مدرسش
سویون:وای خدا یعنی کجاست؟؟نکنه دزدیدنش؟؟
جیمین:دزدیدنش؟؟ سویون خواهش میکنم بس کن اینجا امن ترین جایی که میشناسم پر از دوربین و پلیسه..ببین من مطمئنم همبن جاهاست..آه نگاش کن اونجاست
سویون که نزدیک بود گریش اش در بیاد سریع سرشو برگردوند و دید که دختر کوچولوش توی این هوای سرد داره آب بازی میکنه! تو بارون میخندید و بالا و پایین میپرید! سریع از ماشین پیاده شد و دویید سمت دخترش
پارت وانی:
وقتی لنا رو دیدم سریع دوییدم پیشش و سریع بغلش کردم!
سویون:کجا بودی؟؟؟نگرانت بودیم؟؟دخترم منو بابات نگرانت بودیم؟؟*حالت نگرانی*
لنا:داشتم آب بازی میکردم
مادر لنا سریع دسته لنا رو گرفت و بردش توی ماشین.
جیمین:چرا آنقدر خیس شدی دختر بابا؟؟؟
لنا:داشتم اب بازی میکردم
سویون:اگه مریض شی چی؟
جیمین:نه بابا ی قطره اب بود داشت بازی میکرد چیزیش نمیشه عزیزم
ماشین رو روشن کردن و حرکت کردن رفتن خونه
🤍:کم نوشتم چون ممکنه ویسگون محدود کنه اینا..اومیدوارم خوشتون بیاد
بچم:@jin_fake
۴.۰k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.