s2 p17
به محض اینکه رفتیم تو اتاقمون اون برگه ی آزمایش رو دیدم و پرتش کردم اونور
لباساشو درآورد و منم لباسامو درآوردم...عوض کردیم و رفتیم مسواک زدیم...بعد از شام ی کلمه هم حرف نزدیم..!
سرم و پهلو هام خیلی درد میکرد...انگار سرما خورده بودم...
آرایش که نکرده بودم..فقط به دستام کردم زدم و موهامو شونه کردم
در باز شد و جونگکوک اومد تو..نمیدونم رفته بود پایین چیکار...
آهی کشید و رفت روی تخت نشست و رفت تو گوشی...منم رفتم روی تخت و پشت بهش خوابیدم
دستی به موهام کشیدم تا از جلوی چشمم بره اونور که صدای بمش بلند شد
_ات بیا اینور تر بخواب..میوفتی زمین..انقد غریبم؟
...
یهو دستشو دور کمرم حلقه کرد و کشید تو بغلش..اون دستش زیر سرم و دست دیگش رو دور کمرم پیچیده بود...
نفسم تو سینم حبس شده بود!
من..مخالفتی نتونستم بکنم و سر اون فقط چشمامو بستم و از شدت خستگی به خواب رفتم
صبح که چشمامو باز کردم دیدم جونگکوک رو محکم بغل گرفتم و خودشم خوابه
ازش جدا شدم تا صبحانه آماده کنم
نیم ساعت بعد اومد پایین...
سلام
_سلام..
نشست پای میز یه ظکم که خوردیم
جونگکوک..
_..هوم
...من..
تا خواستم حرف بزنم تلفنش زنگ خورد و رفت بیرون
چند دقیقه بعد اومد...
بلند شدم دوتا چایی بریزم..
بعد از اینکه تو فنجون های مشکی دوتا چایی ریختم
رفتم پشتش و دستامو رو شونه هاش گذاشتم
میگم...
_...
جونگکوک...من معذرت میخوام!
از همون پشت خم شدم سمت صورتش...
هی جونگکوک....
_...بله..
بخشیدیی...بابا خسته شدم انقدر منت کشیتو کردم
_ات بخشیدنت کار راحتی نیست! تو ۳ ماه ی مسئله ی مهمو پنهون کردی..میفهمی؟
..خب چیکار کنم الان..؟
_..نمیدونم...من هیچی نمیدونم
فراموشش کن!
_فراموش نمیشه...یعنی اون قدر بهم اعتماد نداری که بهم اجازه ندادی این مسئله رو بدونم؟
..من میخواستم بگم...
_نمیخواستی!..تا پیدا نمیکردم نمیگفتی!
..میگفتم!
_از کجا معلوم؟..تو این سه ماه باردار شدی و سقط کردی!
جونگکوک میفهمی چی داری میگی؟
از جاش بلند شد و به طرفم اومد..درحالی که دستاش تو جیبش بود...
از شدت هجومش ترسیدم و عقب عقب رفتم و محکم کمرم به تیغه ی کانتر برخورد کرد و از شدت دردش صورتمو جمع کردم..
_درضمن...دیروز کی بهت پیشنهاد داد؟..
اونش به من مربوطه!..
_ات زبون درازی نکن...حق دارم بدونم
ی آقای خوشتیپ!
_چرت و پرت نگو ها! دیگه حق نداری از خونه بری بیرون!
+ی آقا نمیتونه به من پیشنهاد بده ولی تو میتونی زن بگیری؟...
دندوناشو فشار میداد
_..ات...منو عصبی نکن
+بده کارت افسر پلیسمو درست کنن میخوام برم سر کارم!
اگه مشکلی ندارین از این به بعد تصویری میزارم چون بخوام بنویسم خیلی طول میکشه!!
لباساشو درآورد و منم لباسامو درآوردم...عوض کردیم و رفتیم مسواک زدیم...بعد از شام ی کلمه هم حرف نزدیم..!
سرم و پهلو هام خیلی درد میکرد...انگار سرما خورده بودم...
آرایش که نکرده بودم..فقط به دستام کردم زدم و موهامو شونه کردم
در باز شد و جونگکوک اومد تو..نمیدونم رفته بود پایین چیکار...
آهی کشید و رفت روی تخت نشست و رفت تو گوشی...منم رفتم روی تخت و پشت بهش خوابیدم
دستی به موهام کشیدم تا از جلوی چشمم بره اونور که صدای بمش بلند شد
_ات بیا اینور تر بخواب..میوفتی زمین..انقد غریبم؟
...
یهو دستشو دور کمرم حلقه کرد و کشید تو بغلش..اون دستش زیر سرم و دست دیگش رو دور کمرم پیچیده بود...
نفسم تو سینم حبس شده بود!
من..مخالفتی نتونستم بکنم و سر اون فقط چشمامو بستم و از شدت خستگی به خواب رفتم
صبح که چشمامو باز کردم دیدم جونگکوک رو محکم بغل گرفتم و خودشم خوابه
ازش جدا شدم تا صبحانه آماده کنم
نیم ساعت بعد اومد پایین...
سلام
_سلام..
نشست پای میز یه ظکم که خوردیم
جونگکوک..
_..هوم
...من..
تا خواستم حرف بزنم تلفنش زنگ خورد و رفت بیرون
چند دقیقه بعد اومد...
بلند شدم دوتا چایی بریزم..
بعد از اینکه تو فنجون های مشکی دوتا چایی ریختم
رفتم پشتش و دستامو رو شونه هاش گذاشتم
میگم...
_...
جونگکوک...من معذرت میخوام!
از همون پشت خم شدم سمت صورتش...
هی جونگکوک....
_...بله..
بخشیدیی...بابا خسته شدم انقدر منت کشیتو کردم
_ات بخشیدنت کار راحتی نیست! تو ۳ ماه ی مسئله ی مهمو پنهون کردی..میفهمی؟
..خب چیکار کنم الان..؟
_..نمیدونم...من هیچی نمیدونم
فراموشش کن!
_فراموش نمیشه...یعنی اون قدر بهم اعتماد نداری که بهم اجازه ندادی این مسئله رو بدونم؟
..من میخواستم بگم...
_نمیخواستی!..تا پیدا نمیکردم نمیگفتی!
..میگفتم!
_از کجا معلوم؟..تو این سه ماه باردار شدی و سقط کردی!
جونگکوک میفهمی چی داری میگی؟
از جاش بلند شد و به طرفم اومد..درحالی که دستاش تو جیبش بود...
از شدت هجومش ترسیدم و عقب عقب رفتم و محکم کمرم به تیغه ی کانتر برخورد کرد و از شدت دردش صورتمو جمع کردم..
_درضمن...دیروز کی بهت پیشنهاد داد؟..
اونش به من مربوطه!..
_ات زبون درازی نکن...حق دارم بدونم
ی آقای خوشتیپ!
_چرت و پرت نگو ها! دیگه حق نداری از خونه بری بیرون!
+ی آقا نمیتونه به من پیشنهاد بده ولی تو میتونی زن بگیری؟...
دندوناشو فشار میداد
_..ات...منو عصبی نکن
+بده کارت افسر پلیسمو درست کنن میخوام برم سر کارم!
اگه مشکلی ندارین از این به بعد تصویری میزارم چون بخوام بنویسم خیلی طول میکشه!!
۵.۸k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.