{خاطرات خیانتکار }
{خاطرات خیانتکار }
پارت⁵
+نمیام
-گفتم بیا پایین غذاتو بخور دوست ندارم یه حرفو دوبار تکرار کنم ..
چشم غره ای رفتم ک داد زدم: مگه کری گفتم نمیخورم ..
-باشه
اومد سمتم و بازوم رو بین دستهاش گرفت
+چیکار میکنی؟
-زر نزن
دستم رو به سمت در میکشید
+ولم کنن
-خفه شو
با شدت از پله ها پایین میرفت نگاهی به میز بزرگ انداختم همه خدمتکار ها دورش مشغول غذا خوردن بودن .راهشو کج کرد و من رو به سمت اتاق ته سالن کشید.
سعی میکردم دستم رو آزاد کنم ولی زورم خیلی کم بود...
در اتاق رو باز کرد و با لگدی که به کمرم زد پاهاش شل شد و پرت شدم وسط اتاق .جیغی زدم و دستم گذاشتم روی کمرم....
-گفتی غذا نمیخوری؟
موهام رو توی دستاش گرفت و بدنم روی زمین کشید
+ایی میخورم. میخورم ... اشتباه کردم..ولم کن مرتیکه
-گفتم دوست ندارم یه حرفو دوبار تکرار. کنم ..
موهامو کشید و بلندم کرد
اینبار جیغ بلندی کشیدم ...
-خوبه صدا جیغتو دوست دارم ...
پرتابم کرد روی یه صندلی
خواستم بلند شم اما با گرفتن گردنم دستام رو دور دستاش حلق کردم به سختی میتونستم نفس بکشم ....
سیم خاردار رو دور صندلی کشید
-حالا میتونی انتخاب کنی غذا میخوری یا نه؟
+اا. ا اره میخورم....فقط ولم کن
-باشه ولی ... باید ادمت کنم تا برام شاخ نشی ....
با یه ظرف سوپ و سرنگ اومد سمتم
+چیکار میکنی؟
-میخوام یه حیوون آدم کنم قبلش باید یه جیزی بشنوم
با تمام توانم سرم رو به صورتش کوبیدم که سرش کمی عقب رف
دستی روی لباش کشید و غرید....
نه خوشم اومد خوب کارتو بلدی الان مطمئن شدم یه جاسوسی از طرف هان..
+چی؟... هان؟.... من .... حتی نمیشناسمش
-خفه شو دروغ نگو
دستمال روی میز رو برداشت
-قبل اینکه دهنت بسته بشه بنال...
چرا دهنم بسته شه؟ پشیمون میشی عوضی... کاری میکنم به غلط کردن بیوفتی.....
پارت⁵
+نمیام
-گفتم بیا پایین غذاتو بخور دوست ندارم یه حرفو دوبار تکرار کنم ..
چشم غره ای رفتم ک داد زدم: مگه کری گفتم نمیخورم ..
-باشه
اومد سمتم و بازوم رو بین دستهاش گرفت
+چیکار میکنی؟
-زر نزن
دستم رو به سمت در میکشید
+ولم کنن
-خفه شو
با شدت از پله ها پایین میرفت نگاهی به میز بزرگ انداختم همه خدمتکار ها دورش مشغول غذا خوردن بودن .راهشو کج کرد و من رو به سمت اتاق ته سالن کشید.
سعی میکردم دستم رو آزاد کنم ولی زورم خیلی کم بود...
در اتاق رو باز کرد و با لگدی که به کمرم زد پاهاش شل شد و پرت شدم وسط اتاق .جیغی زدم و دستم گذاشتم روی کمرم....
-گفتی غذا نمیخوری؟
موهام رو توی دستاش گرفت و بدنم روی زمین کشید
+ایی میخورم. میخورم ... اشتباه کردم..ولم کن مرتیکه
-گفتم دوست ندارم یه حرفو دوبار تکرار. کنم ..
موهامو کشید و بلندم کرد
اینبار جیغ بلندی کشیدم ...
-خوبه صدا جیغتو دوست دارم ...
پرتابم کرد روی یه صندلی
خواستم بلند شم اما با گرفتن گردنم دستام رو دور دستاش حلق کردم به سختی میتونستم نفس بکشم ....
سیم خاردار رو دور صندلی کشید
-حالا میتونی انتخاب کنی غذا میخوری یا نه؟
+اا. ا اره میخورم....فقط ولم کن
-باشه ولی ... باید ادمت کنم تا برام شاخ نشی ....
با یه ظرف سوپ و سرنگ اومد سمتم
+چیکار میکنی؟
-میخوام یه حیوون آدم کنم قبلش باید یه جیزی بشنوم
با تمام توانم سرم رو به صورتش کوبیدم که سرش کمی عقب رف
دستی روی لباش کشید و غرید....
نه خوشم اومد خوب کارتو بلدی الان مطمئن شدم یه جاسوسی از طرف هان..
+چی؟... هان؟.... من .... حتی نمیشناسمش
-خفه شو دروغ نگو
دستمال روی میز رو برداشت
-قبل اینکه دهنت بسته بشه بنال...
چرا دهنم بسته شه؟ پشیمون میشی عوضی... کاری میکنم به غلط کردن بیوفتی.....
۴.۳k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.