ادامه پارت ۶۲
ادامه پارت ۶۲
صبح ات ویو
بلند شدم رفتم پایین جیمین حاضر بود می خواست بره شرکت خواستم لوس بشم براش و سلام نکردم
ولی انتظار داشتم جیمین سلام کنه ولی بیخیال از کنارم رد شد
جیمین : خدافظ ( سرد )
در رو بست
ات : بیشعوررررر
ات : فکر کردههه کیههههه قهر می کنههه این طوری شد منم نمی حرفم
یهو گوشیش زتگ خورد
ات : بلهههه ( با عصبانیت و داد
ایو : چتهه بیا منو بخور
ات : ببخشید ایو حالم سرجاش نیس بد جوابودادم جاتم
ایو : چرا مگه چی شده
ات : خودت می دونی دااا
ایو : اوک
ایو : لیا بهم زنگ زد گفت دو تا مون برمس خونه اش
ات : ایو اصلا حال ندارم
ایو : یعنی چی حال ندارم منتظرتیم
ات : الو ایووو
ات : هوففف چرا قط می کنیی
ات بی حوصله رفت یک اباس پوشید ( عکس رو میزارم ) و منتظر ایو شد بیاد و باهام رفتن خونه لیا
با هم حرف زدن و ات همه چیو تعریف کرد ۲ ساعت گذشت
لیا : الان نفهمیدم تو قهری یا جیمین ؟
ایو : منم نفهمیدم کدومتون قهرین
ات : دوتامون
ات : بچه ها من حال ندارم میرم خونه
لیا : یعنی چی میرم خونه بشین بابام
ایو : ات ولش کن دو سه روز دیگه دوس میشین
ات : اون دوستم بشه من نمیشممم
ایو : باشه ارم باش
ات : ایو میای یا خودم برم
ایو : نه وایسا امدم
ات رفت تو اتاق حاضر شه
ایو : چیکار کنیم
لیا: اخه هیچ کدوم هم کوتاه بیا نیس
ایو : اهم
ات : ایووو من حاضر ( صداش از اتاقه )
ایو ات رو رسوند و ایو رفت خونه
ساعت ۶ بعدظهر
ات ویو
تو حال نشسته بودم داشتم دسر می خوردم و فیلم میدیدم گوشیم زنگ خورد
ات : هه فکر کردی جواب میدم
جیمین بود ات جواب نداد و رد تماس کرد
نیم ساعت بعد در باز شد
جیمین : سلام
ات : سلام
جیمین : چرا رد تماس می کنی شاید کار مهمی دارم
ات : دستم خورد
جیمین: اها پس دستت خورد
ات : ارهههه دستم خورد ( با عصبانیت
جیمین : ته زنگ د شب واسه شام مهمونیم
ات : من نمیام
جیمین : تو خیلی ......
جیمین : ساعت ۸ اماده باش
جیمین رفت بالا
ات : هوففف من که گفتم نمیاممممنن
ات داشت فیلم می دید
ساعت ۷ نیم
ات رفت اتاق
ات : چی بپوشم ( با خودش
ات : جیمین چی بپوشم
جیمین : فرق نمی کنه یک چیزی بپوش دا ( با حالت سرد ) ( من متوجه نمیشممم یا ات خودش رو لوس می کنه یا جیمین الان کدومشون قهرن 😐)
ات : باشهههعع پس برو بیرون
جیمین رفت بیرون
ات یک لباس باز برداشت پوشید نمی خواست بپوشه فقط خواست حرص جیمین رو در بیاره
ات یک ارایش غلیظ هم کرد امد بیرون
ات : من امادم
جیمین ویو
دلم نمی خواست با ات قهر کنم ولی نمد چم شدهه لباسش رو پوشید امد بیرون دهنم باز مونده بود اون لباس زیره یا لباس ارایشش خیلی غلیظ بو رژ قرمز هم زده بود
جیمین : برو عوضش کن
ات : تو که گفتی فرق نمی کنه منم این طوری میام
جیمین نزدیک ات شد
تا اینکه ات خورد به دیوار
ات : برو عقب
جیمین : میری لباست رو عوض می کنی و ارایشت رو کم رنگ می کنی
ات : اگر نکنم
جیمین : خودم ارایشت رو پاک می کنم با لبام ( جوننننننننن )
ات چیزی نگفا
جیمین دست ات رو گرفت برد اتاق ( منحرفااا فقط برد تا لباس براش اتنخاب کنه )
جیمین : بیا اینو بپوش
ات ؛ من اونو دوس ندارم این یکی رو دوس دارم
جیمین : واقعا دوسش داری؟ یا می خوای حرص منو در بیاری گفتم اینو بپوش
ات : گفتم که نمی پوشم
جیمین: باشه پس تنبیه ات میکنم
جیمین : ۸ راند چه طوره ؟
ات : برو بیرون
جیمین رفت بیرون
ات لباسی که جیمین داده بود رو نپوشید
و رفت خودش یک لباس دیگه برداشت پوشید
و امد بیرون
و بدون نگاه کردن به جیمین رفت ماشین
جیمین: حالا تو قهر کردییی ( ارم ) لجباززز
جیمینم رفت و سوار ماشین شدن رفتن مهمونی
صبح ات ویو
بلند شدم رفتم پایین جیمین حاضر بود می خواست بره شرکت خواستم لوس بشم براش و سلام نکردم
ولی انتظار داشتم جیمین سلام کنه ولی بیخیال از کنارم رد شد
جیمین : خدافظ ( سرد )
در رو بست
ات : بیشعوررررر
ات : فکر کردههه کیههههه قهر می کنههه این طوری شد منم نمی حرفم
یهو گوشیش زتگ خورد
ات : بلهههه ( با عصبانیت و داد
ایو : چتهه بیا منو بخور
ات : ببخشید ایو حالم سرجاش نیس بد جوابودادم جاتم
ایو : چرا مگه چی شده
ات : خودت می دونی دااا
ایو : اوک
ایو : لیا بهم زنگ زد گفت دو تا مون برمس خونه اش
ات : ایو اصلا حال ندارم
ایو : یعنی چی حال ندارم منتظرتیم
ات : الو ایووو
ات : هوففف چرا قط می کنیی
ات بی حوصله رفت یک اباس پوشید ( عکس رو میزارم ) و منتظر ایو شد بیاد و باهام رفتن خونه لیا
با هم حرف زدن و ات همه چیو تعریف کرد ۲ ساعت گذشت
لیا : الان نفهمیدم تو قهری یا جیمین ؟
ایو : منم نفهمیدم کدومتون قهرین
ات : دوتامون
ات : بچه ها من حال ندارم میرم خونه
لیا : یعنی چی میرم خونه بشین بابام
ایو : ات ولش کن دو سه روز دیگه دوس میشین
ات : اون دوستم بشه من نمیشممم
ایو : باشه ارم باش
ات : ایو میای یا خودم برم
ایو : نه وایسا امدم
ات رفت تو اتاق حاضر شه
ایو : چیکار کنیم
لیا: اخه هیچ کدوم هم کوتاه بیا نیس
ایو : اهم
ات : ایووو من حاضر ( صداش از اتاقه )
ایو ات رو رسوند و ایو رفت خونه
ساعت ۶ بعدظهر
ات ویو
تو حال نشسته بودم داشتم دسر می خوردم و فیلم میدیدم گوشیم زنگ خورد
ات : هه فکر کردی جواب میدم
جیمین بود ات جواب نداد و رد تماس کرد
نیم ساعت بعد در باز شد
جیمین : سلام
ات : سلام
جیمین : چرا رد تماس می کنی شاید کار مهمی دارم
ات : دستم خورد
جیمین: اها پس دستت خورد
ات : ارهههه دستم خورد ( با عصبانیت
جیمین : ته زنگ د شب واسه شام مهمونیم
ات : من نمیام
جیمین : تو خیلی ......
جیمین : ساعت ۸ اماده باش
جیمین رفت بالا
ات : هوففف من که گفتم نمیاممممنن
ات داشت فیلم می دید
ساعت ۷ نیم
ات رفت اتاق
ات : چی بپوشم ( با خودش
ات : جیمین چی بپوشم
جیمین : فرق نمی کنه یک چیزی بپوش دا ( با حالت سرد ) ( من متوجه نمیشممم یا ات خودش رو لوس می کنه یا جیمین الان کدومشون قهرن 😐)
ات : باشهههعع پس برو بیرون
جیمین رفت بیرون
ات یک لباس باز برداشت پوشید نمی خواست بپوشه فقط خواست حرص جیمین رو در بیاره
ات یک ارایش غلیظ هم کرد امد بیرون
ات : من امادم
جیمین ویو
دلم نمی خواست با ات قهر کنم ولی نمد چم شدهه لباسش رو پوشید امد بیرون دهنم باز مونده بود اون لباس زیره یا لباس ارایشش خیلی غلیظ بو رژ قرمز هم زده بود
جیمین : برو عوضش کن
ات : تو که گفتی فرق نمی کنه منم این طوری میام
جیمین نزدیک ات شد
تا اینکه ات خورد به دیوار
ات : برو عقب
جیمین : میری لباست رو عوض می کنی و ارایشت رو کم رنگ می کنی
ات : اگر نکنم
جیمین : خودم ارایشت رو پاک می کنم با لبام ( جوننننننننن )
ات چیزی نگفا
جیمین دست ات رو گرفت برد اتاق ( منحرفااا فقط برد تا لباس براش اتنخاب کنه )
جیمین : بیا اینو بپوش
ات ؛ من اونو دوس ندارم این یکی رو دوس دارم
جیمین : واقعا دوسش داری؟ یا می خوای حرص منو در بیاری گفتم اینو بپوش
ات : گفتم که نمی پوشم
جیمین: باشه پس تنبیه ات میکنم
جیمین : ۸ راند چه طوره ؟
ات : برو بیرون
جیمین رفت بیرون
ات لباسی که جیمین داده بود رو نپوشید
و رفت خودش یک لباس دیگه برداشت پوشید
و امد بیرون
و بدون نگاه کردن به جیمین رفت ماشین
جیمین: حالا تو قهر کردییی ( ارم ) لجباززز
جیمینم رفت و سوار ماشین شدن رفتن مهمونی
۱۶.۲k
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.