پادشاه مافیا p5
که یهو
کوک . خوشت اومده ؟
یونا . از کی ؟ چی ؟
کوک یهو خندید . از تم خونه
یونا . اها اره قشنگه
خونش یه تم سیاه سفید قشنگی داشت
از کوک خواستم ببرتم یه جایی که بتونم لباسام رو عوض کنم منو برد بالا تو اتاق خودش چمدونم هم یکی از خدمت کار ها اورد بالا و
کوک ویو
ازش پرسیدم که از تم خونه خوشش میاد یا نه که خنگ شد و خندم گرفتم چون وقتی خنگ میشد کیوت بود
ازم خواست ببرمش یه جا که لباسشو عوض کنه منم بردم اتاق خودم که چمدونش هم اوردن
یونا. مرسی راستی این اتاق خودته؟
کوک. اره چطور
یونا. قشنگه
کوک. منم همین نظرو دارم
یونا. اممممم خب
کوک. خب؟
یونا. میشه بری بیرون تا لباسمو عوض کنم
کوک. اها اوک
وقتی گفت برم بیرون با بیمیلی رفتم بیرون چرا نباید اون دوست دخترم باشه چرا؟ بعد چند دیقه دیدم گفت
یونا. خب میتونی بیای تو
وقتی وارد شدم دیدم یه شلوار جاگر سبز تیره با یه تیشرت گشااااد مشکی با یه کفش آل استار پوشیده بود که محو خودشو تیپش شدم که حس کردم غریبگی میکه چون برای اینکه اینجا قراره بمونه و فک میکرد مزاحممه معذرت خواهی کرد که
گفتم. نه اصلا راحت باش راستی وسایلاتو بچین تو همین اتاق
یونا. اممم تو اتاق تو؟
کوک. اره
یونا اوک مرسی
کوک. اممم من خیلی گشنمه بیا بریم یه چیزی بخوریم
یونا هم موافقت کرد منم دستشو گرفتم که پشماش ریخت ولی باهام اومد پایین و هیچی نگفت و نشست کنارم که غذا اوردن که راجب خونش پرسیدماون گفت: من ایرانیم و من رو تو ایران به زور مجبورم کردن با یکی به اسم سینا ازدواج کنم منم مجبور بودم و ازش متنفر بودم ولی اون عاشقم بود حتی میخواست پردمو بزاره ولی نزاشتم و الکی گفتم باشه برای فردا که تصمیم گرفتم ازش جدا شم و فردا صبحش که رفته بود سر کار منم سریع وسایلام رو جمع کردم و رفتم دادگاه ازش شکایت کردم و همه کار هارو گذاشتم که وکیلم انجام بده و خودم اومدم کره تا مستقل زندگی کنم که فهمیدم پروسه طلاق با موفقیت تموم نشد ولی پروسه گرفتن محریه ها اوکی بود و اون الان از من به جرم دزدی شکایت کرده و میخواس سرویسم کنه
ولی گفت اون عوضی میخواست پردشو بزنه کفری شدم اسم و فامیلش رو گرفتم
شام که تموم شد
گفت من خیلی خستم کجا میتونم بخوابم ؟
گفتم..........
و خماااااااری
کوک . خوشت اومده ؟
یونا . از کی ؟ چی ؟
کوک یهو خندید . از تم خونه
یونا . اها اره قشنگه
خونش یه تم سیاه سفید قشنگی داشت
از کوک خواستم ببرتم یه جایی که بتونم لباسام رو عوض کنم منو برد بالا تو اتاق خودش چمدونم هم یکی از خدمت کار ها اورد بالا و
کوک ویو
ازش پرسیدم که از تم خونه خوشش میاد یا نه که خنگ شد و خندم گرفتم چون وقتی خنگ میشد کیوت بود
ازم خواست ببرمش یه جا که لباسشو عوض کنه منم بردم اتاق خودم که چمدونش هم اوردن
یونا. مرسی راستی این اتاق خودته؟
کوک. اره چطور
یونا. قشنگه
کوک. منم همین نظرو دارم
یونا. اممممم خب
کوک. خب؟
یونا. میشه بری بیرون تا لباسمو عوض کنم
کوک. اها اوک
وقتی گفت برم بیرون با بیمیلی رفتم بیرون چرا نباید اون دوست دخترم باشه چرا؟ بعد چند دیقه دیدم گفت
یونا. خب میتونی بیای تو
وقتی وارد شدم دیدم یه شلوار جاگر سبز تیره با یه تیشرت گشااااد مشکی با یه کفش آل استار پوشیده بود که محو خودشو تیپش شدم که حس کردم غریبگی میکه چون برای اینکه اینجا قراره بمونه و فک میکرد مزاحممه معذرت خواهی کرد که
گفتم. نه اصلا راحت باش راستی وسایلاتو بچین تو همین اتاق
یونا. اممم تو اتاق تو؟
کوک. اره
یونا اوک مرسی
کوک. اممم من خیلی گشنمه بیا بریم یه چیزی بخوریم
یونا هم موافقت کرد منم دستشو گرفتم که پشماش ریخت ولی باهام اومد پایین و هیچی نگفت و نشست کنارم که غذا اوردن که راجب خونش پرسیدماون گفت: من ایرانیم و من رو تو ایران به زور مجبورم کردن با یکی به اسم سینا ازدواج کنم منم مجبور بودم و ازش متنفر بودم ولی اون عاشقم بود حتی میخواست پردمو بزاره ولی نزاشتم و الکی گفتم باشه برای فردا که تصمیم گرفتم ازش جدا شم و فردا صبحش که رفته بود سر کار منم سریع وسایلام رو جمع کردم و رفتم دادگاه ازش شکایت کردم و همه کار هارو گذاشتم که وکیلم انجام بده و خودم اومدم کره تا مستقل زندگی کنم که فهمیدم پروسه طلاق با موفقیت تموم نشد ولی پروسه گرفتن محریه ها اوکی بود و اون الان از من به جرم دزدی شکایت کرده و میخواس سرویسم کنه
ولی گفت اون عوضی میخواست پردشو بزنه کفری شدم اسم و فامیلش رو گرفتم
شام که تموم شد
گفت من خیلی خستم کجا میتونم بخوابم ؟
گفتم..........
و خماااااااری
۱.۶k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.