Part 5
J_hope pov:
همینجوری نشسته بودیم به دریا و آسمون نگاه میکردیم شب شده بود و ستاره ها معلوم شده بودن با صدای خش خش بوته ها ا.ت سریع پاشد ترسیده بود!؟ اه معلومه که ترسیده جلوش وایسادم تا کمتر بترسه ولی نه ترسش بد تر شد
_هی هوسوک مواظب باش ممکنه چیزی اونجا باشه
ا.ت گفت و سری تکون دادم
_اروم باشین بابا ماییم
جیمین گفت و همه از پشت بوته ها اومدن بیرون
اره انگار فقط اکیپ من اومده بودن اینجا
Y/n pov:
گوشیمو از جیب کارگوم آوردم بیرون و رفتم روی سکو دور تر از اونا نشستم به لیسا زنگ زدم
_دختر این وقت شببب کجاییییی؟
لیسا از پشت تلفن داد زد
_ آروم باش اولا داد نزن دوما کنار دریاچم سوما تازه واردا هم اینجان معذبم میشه بیاین؟
_ای جان باشه من میرم به جین و کوک بگم تا پنج دقیقه دیگه اونجاییم
_اوکی بای
تماس رو قطع کردم و از جام بلند شدم خودمو تکوندم و رفتم لب ساحل دستمو توی آب تکون دادم حس خوبی میداد با صدای کوک صورتمو چرخوندم
_ا.تتتتتت
کوک داد زد
_چیههههه؟
_هققق...ا.ت...الکس...هققق
_سان چی؟ کوک الکس چییی؟ لیسا و جین کجانن؟
_بهمون زنگ زدن الکس هم خودکشی کرده الان بیمارستانه
هق...لیسا و جین هم رفتن بیمارستان
_چ.چی ا.الکس! م.مرده! ا.الکس خو.خودمون؟!
_هق...هقق
_چ.چرا؟ کوک به لیسا زنگ بزن ما هم الان میریم بیمارستان خدای من داره چه اتفاقی میوفته
................
_پلیس مرکزی سئول_ 06:28 صبح
رئیس لی: نفهمیدین نتیجه کالبد شکافی چیشد؟
افسر ویلیام: رئیس لی! ا.این نتیجه کالبد شکافی خانم پارک یونا هستش چیزی که از کالبد شکافی درآوردیم یه بیماری افسانه ایه!
رئیس لی: چطور ممکنه! باید به همه اعلام کنیم این یه خودکشی بوده نه چیز دیگه ای !
افسر ویلیام: چشم رئیس
و از اتاق رفت بیرون اما چند دقیقه نگذشته بود که دوباره افسر ویلیام با ترس بدون در زدن وارد اتاق شد!
افسر ویلیام: رئیس!
رئیس لی: چه خبر شده؟
افسر ویلیام: یک نفر دیگه هم پیدا شده الان توی بیمارستانن ما دوباره اعلام کردیم که خودکشیه اسم ایشون
الکس وانتره!
رئیس لی: سریع بگو اون رو از بیمارستان بیارن بیرون مطمئن باشین که مرده باشه! باید روی اون هم کالود شکافی انجام بشه
افسر ویلیام: چشم قربان
............
ماجرا داره عجیب میشه نه؟🐢
همینجوری نشسته بودیم به دریا و آسمون نگاه میکردیم شب شده بود و ستاره ها معلوم شده بودن با صدای خش خش بوته ها ا.ت سریع پاشد ترسیده بود!؟ اه معلومه که ترسیده جلوش وایسادم تا کمتر بترسه ولی نه ترسش بد تر شد
_هی هوسوک مواظب باش ممکنه چیزی اونجا باشه
ا.ت گفت و سری تکون دادم
_اروم باشین بابا ماییم
جیمین گفت و همه از پشت بوته ها اومدن بیرون
اره انگار فقط اکیپ من اومده بودن اینجا
Y/n pov:
گوشیمو از جیب کارگوم آوردم بیرون و رفتم روی سکو دور تر از اونا نشستم به لیسا زنگ زدم
_دختر این وقت شببب کجاییییی؟
لیسا از پشت تلفن داد زد
_ آروم باش اولا داد نزن دوما کنار دریاچم سوما تازه واردا هم اینجان معذبم میشه بیاین؟
_ای جان باشه من میرم به جین و کوک بگم تا پنج دقیقه دیگه اونجاییم
_اوکی بای
تماس رو قطع کردم و از جام بلند شدم خودمو تکوندم و رفتم لب ساحل دستمو توی آب تکون دادم حس خوبی میداد با صدای کوک صورتمو چرخوندم
_ا.تتتتتت
کوک داد زد
_چیههههه؟
_هققق...ا.ت...الکس...هققق
_سان چی؟ کوک الکس چییی؟ لیسا و جین کجانن؟
_بهمون زنگ زدن الکس هم خودکشی کرده الان بیمارستانه
هق...لیسا و جین هم رفتن بیمارستان
_چ.چی ا.الکس! م.مرده! ا.الکس خو.خودمون؟!
_هق...هقق
_چ.چرا؟ کوک به لیسا زنگ بزن ما هم الان میریم بیمارستان خدای من داره چه اتفاقی میوفته
................
_پلیس مرکزی سئول_ 06:28 صبح
رئیس لی: نفهمیدین نتیجه کالبد شکافی چیشد؟
افسر ویلیام: رئیس لی! ا.این نتیجه کالبد شکافی خانم پارک یونا هستش چیزی که از کالبد شکافی درآوردیم یه بیماری افسانه ایه!
رئیس لی: چطور ممکنه! باید به همه اعلام کنیم این یه خودکشی بوده نه چیز دیگه ای !
افسر ویلیام: چشم رئیس
و از اتاق رفت بیرون اما چند دقیقه نگذشته بود که دوباره افسر ویلیام با ترس بدون در زدن وارد اتاق شد!
افسر ویلیام: رئیس!
رئیس لی: چه خبر شده؟
افسر ویلیام: یک نفر دیگه هم پیدا شده الان توی بیمارستانن ما دوباره اعلام کردیم که خودکشیه اسم ایشون
الکس وانتره!
رئیس لی: سریع بگو اون رو از بیمارستان بیارن بیرون مطمئن باشین که مرده باشه! باید روی اون هم کالود شکافی انجام بشه
افسر ویلیام: چشم قربان
............
ماجرا داره عجیب میشه نه؟🐢
۷.۷k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.