✨🍂پارت 8🍂✨
ویو ماری
رفتم بیرون که تهیونگ رو دیدم
ته: خب بریم
ماری: کجا
ته: برسونمت کافه
ماری: اصلا همسایه ها حرف در میارن خداحافظ
ته: ای دختره لج باز عوففففف
رفتم کافه کار کردم، کار کردم، کار کردم که نگاهم به ساعت افتاد 11 بود بچه ها؟؟؟ شام؟؟؟؟ سریع خداحافظی کردم رفتم خونه غذای همیشگی یعنی ماکارانی رو درست کردم این دعفه با سالاد بچه هارو صدا زدم غذا خوردیم که سه هیون
گفت: ابجی وقتی بچه مامان به دنیا بیاد چی؟
هاینی: هیچی داداش گله گالیوان
هارو تشکیل میدیم(فامیلی شون هست فامیلی پدری)
سه هیون: ای بچه کوچولو(خنده)
ماری: پرستار گفت حال مادرتون بعد پنج سال عالیه و چند ماه دیگه یه ادم نرمال میشه
سه هیون: امید وارم
ماری: ولی بعید بدونم بخواد پیش ما زندگی کنه توی تایلند هم همین بود
سه هیون: همین طوره
هاینی: مامان میره؟
ماری: نه عزیزم سریع غذاتو بخور بعد برم توی تخت باشه؟
سه هیون: منم تلوزی...
ماری: با تو هم بودم
سه هیون هاینی: چشم ابجی
ماری: این شد
هفت ماه بعد
ماری: هاینی سه هیون بدویین بلند شین
سه هیون: چی شده ابجی
ماری: امروز اردو اخر ساله بدویین
هاینی: اردو اردو اردو اردو
ماری: اره اردو، پاشین
ویو ادمین:
توی این هفت ماه ته و ماری با هم خیلی صمیمی شدن و هر هفتا شون به گروه ماری اینا اضافه شدن با اینکه تقریبا بچه قلدر های مدرسه بودن ولی بازم ماری خیلی مهربون بود وسط های مدرسه یه دختره به اسم نینا میاد توی مدرست که سر دسته قلدر هاو افاده ای هاس و روی کوک و ته کراشه
راستی کوک و لاوین رل زدن نورا و جیهوپ با هم خیلی صمیمی هستن داپ بی و یونگی هم با هم رل هستن
خلاصه این هفت ماه رو زود خلاصش
کردم چون خیلی زیاد میشد(دارم گو میخورم اگر میخواستم بزارم شما لذت میبردین بالای بیست پارت میشد) و بعله دیگه نینا سعی داره ته و کوک رو به دست بیاره و توی این مدت ماری درباره تهیونگ چیزای جدید میفهمه و حتی کار به خون، خون ریزی هم میکشه این فیک هم فقط فکر کنم دوتا داریش تو کل داستان اسمات باشه همین
رفتم بیرون که تهیونگ رو دیدم
ته: خب بریم
ماری: کجا
ته: برسونمت کافه
ماری: اصلا همسایه ها حرف در میارن خداحافظ
ته: ای دختره لج باز عوففففف
رفتم کافه کار کردم، کار کردم، کار کردم که نگاهم به ساعت افتاد 11 بود بچه ها؟؟؟ شام؟؟؟؟ سریع خداحافظی کردم رفتم خونه غذای همیشگی یعنی ماکارانی رو درست کردم این دعفه با سالاد بچه هارو صدا زدم غذا خوردیم که سه هیون
گفت: ابجی وقتی بچه مامان به دنیا بیاد چی؟
هاینی: هیچی داداش گله گالیوان
هارو تشکیل میدیم(فامیلی شون هست فامیلی پدری)
سه هیون: ای بچه کوچولو(خنده)
ماری: پرستار گفت حال مادرتون بعد پنج سال عالیه و چند ماه دیگه یه ادم نرمال میشه
سه هیون: امید وارم
ماری: ولی بعید بدونم بخواد پیش ما زندگی کنه توی تایلند هم همین بود
سه هیون: همین طوره
هاینی: مامان میره؟
ماری: نه عزیزم سریع غذاتو بخور بعد برم توی تخت باشه؟
سه هیون: منم تلوزی...
ماری: با تو هم بودم
سه هیون هاینی: چشم ابجی
ماری: این شد
هفت ماه بعد
ماری: هاینی سه هیون بدویین بلند شین
سه هیون: چی شده ابجی
ماری: امروز اردو اخر ساله بدویین
هاینی: اردو اردو اردو اردو
ماری: اره اردو، پاشین
ویو ادمین:
توی این هفت ماه ته و ماری با هم خیلی صمیمی شدن و هر هفتا شون به گروه ماری اینا اضافه شدن با اینکه تقریبا بچه قلدر های مدرسه بودن ولی بازم ماری خیلی مهربون بود وسط های مدرسه یه دختره به اسم نینا میاد توی مدرست که سر دسته قلدر هاو افاده ای هاس و روی کوک و ته کراشه
راستی کوک و لاوین رل زدن نورا و جیهوپ با هم خیلی صمیمی هستن داپ بی و یونگی هم با هم رل هستن
خلاصه این هفت ماه رو زود خلاصش
کردم چون خیلی زیاد میشد(دارم گو میخورم اگر میخواستم بزارم شما لذت میبردین بالای بیست پارت میشد) و بعله دیگه نینا سعی داره ته و کوک رو به دست بیاره و توی این مدت ماری درباره تهیونگ چیزای جدید میفهمه و حتی کار به خون، خون ریزی هم میکشه این فیک هم فقط فکر کنم دوتا داریش تو کل داستان اسمات باشه همین
۴.۱k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.