فص 2 زندگی سخت پارت18
ویو شوگا
بعد همراه هوپ از گوشه نگاه کردیم همه رو شنیدیم
فهمیدم اون پسره داره نجاتش میده ولی بازم معلوم نبود.
×باید بریم اونجا!!
÷گیر میفتی به حرفم گوش کن
به زور نگهم داشت
ویو الینا
داشتم برگشتم به سمت کوک ولی اون پسرو چیکار میکردم گ دستمو بردم جلو که یه دفعه یه طناب گلی از دستم اومد بیرون که اونو به یه درخت پیچید و دهنشو هم بست
=من کاریت ندارم لطفا........امممم.مممم......(ممنظور از دهنه بسته هس)
+آخ خدا تو هم راس میگی !!😏بیشور😌
و برگشتم وقتی دیدم نصف حرفاشونو شنیدم و حتی اخری که گفت تحمل نداره...
از یه طرف گفتم نجاتش بدم و از یه طرف گفتم نه بابا من میترسم منو بکنه .....
خلاصه داشتم کم کم میرفتم جلو که
ویو یونگی
دیدم الینا با بال تو هوا و یه لباس خوشگل داره میاد سمتشون
که دست خودم نبود داد زدم
×الینااااا ....جیهوپ اوناااااا
ویو جیمین
برگشتم که دو تا انسان دیدم نگهبانا رفتن سمتشون که ..
ویو الینا
که صدای یونگیو شنیدم وقتی دیدمش خیلی خوشحال شدم ولی دیدم نگهبانا رفتن سمتشون چشام قرمز شد و
.
.
.
.
بعد همراه هوپ از گوشه نگاه کردیم همه رو شنیدیم
فهمیدم اون پسره داره نجاتش میده ولی بازم معلوم نبود.
×باید بریم اونجا!!
÷گیر میفتی به حرفم گوش کن
به زور نگهم داشت
ویو الینا
داشتم برگشتم به سمت کوک ولی اون پسرو چیکار میکردم گ دستمو بردم جلو که یه دفعه یه طناب گلی از دستم اومد بیرون که اونو به یه درخت پیچید و دهنشو هم بست
=من کاریت ندارم لطفا........امممم.مممم......(ممنظور از دهنه بسته هس)
+آخ خدا تو هم راس میگی !!😏بیشور😌
و برگشتم وقتی دیدم نصف حرفاشونو شنیدم و حتی اخری که گفت تحمل نداره...
از یه طرف گفتم نجاتش بدم و از یه طرف گفتم نه بابا من میترسم منو بکنه .....
خلاصه داشتم کم کم میرفتم جلو که
ویو یونگی
دیدم الینا با بال تو هوا و یه لباس خوشگل داره میاد سمتشون
که دست خودم نبود داد زدم
×الینااااا ....جیهوپ اوناااااا
ویو جیمین
برگشتم که دو تا انسان دیدم نگهبانا رفتن سمتشون که ..
ویو الینا
که صدای یونگیو شنیدم وقتی دیدمش خیلی خوشحال شدم ولی دیدم نگهبانا رفتن سمتشون چشام قرمز شد و
.
.
.
.
۱.۱k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.