(نفرت نا تمام)Part.20 فصل²
جیمین*ویو
خب همه ی اینکار هارو کردم.
ادمام بابای ا/ت رو به اونجا کشوندن منم دارم.
میرم اونجا.
رسیدم دیدم دور ورش رو نگاه میکنه.
رفتم جلو گفتم
جیمین:اینجا چه خبر هستش
بابای ا۴ت:نمیدونم این میتونه یه تلا باشه.
که ادمام دورمون کردن.
یکی از ادمام داشت شلیک میکرد ولی سمت من.
که بابای ا/ت اومد جلوم.
و به اون تیر خورد.
اولین کاری که کردم.
این بود که به ادمام گفتم.
این مرده که به من داشت.
شلیک میکرد و گروگان بگیرن.
و انقدر شکنجه اش کنن که.
بگه کی فرستادتش.
بعدش سریع از اونجا بابای ا/ت رو بردم.
بیمارستان.
اما توی راه منصرف شدم.
چون اون یه جون نه دوتا جون.
به من بده کار هستش.
همون جا ولش کردم.
تا بمیره.
خودم هم رفتم.
خونه پیش ا/ت.
دیدم منتظرم بود.
گفت:جیمین از وقتی این بجه به دنبا اومده تو اصلا ندیدیش
جیمین:عشقم هر وقت من خونه هستم بچه که خواب هست.
ا/ت:خب مارو ببر بیرون
جیمین:چشم عشقم.
ا/ت:همین الان
جیمین:بگو کجا.
بریم پارک ابی.
جیمین:چی؟بچه چی میشه
ا/ت:نزدیکای پارک یه جایی هست که از بچه ها تا اخر شب نگه داری میکنن بریم اونجا
جیمین:ااااا پس بریم
پایان
خب همه ی اینکار هارو کردم.
ادمام بابای ا/ت رو به اونجا کشوندن منم دارم.
میرم اونجا.
رسیدم دیدم دور ورش رو نگاه میکنه.
رفتم جلو گفتم
جیمین:اینجا چه خبر هستش
بابای ا۴ت:نمیدونم این میتونه یه تلا باشه.
که ادمام دورمون کردن.
یکی از ادمام داشت شلیک میکرد ولی سمت من.
که بابای ا/ت اومد جلوم.
و به اون تیر خورد.
اولین کاری که کردم.
این بود که به ادمام گفتم.
این مرده که به من داشت.
شلیک میکرد و گروگان بگیرن.
و انقدر شکنجه اش کنن که.
بگه کی فرستادتش.
بعدش سریع از اونجا بابای ا/ت رو بردم.
بیمارستان.
اما توی راه منصرف شدم.
چون اون یه جون نه دوتا جون.
به من بده کار هستش.
همون جا ولش کردم.
تا بمیره.
خودم هم رفتم.
خونه پیش ا/ت.
دیدم منتظرم بود.
گفت:جیمین از وقتی این بجه به دنبا اومده تو اصلا ندیدیش
جیمین:عشقم هر وقت من خونه هستم بچه که خواب هست.
ا/ت:خب مارو ببر بیرون
جیمین:چشم عشقم.
ا/ت:همین الان
جیمین:بگو کجا.
بریم پارک ابی.
جیمین:چی؟بچه چی میشه
ا/ت:نزدیکای پارک یه جایی هست که از بچه ها تا اخر شب نگه داری میکنن بریم اونجا
جیمین:ااااا پس بریم
پایان
۱۲.۶k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.