بهای قمار پارت 14
بهای قمار
پارت 14
ولی اون الان داشت چی میدید ؟! رگی که با تیغ زده شده بود ؟
لیرا عقب عقب رفت نفس کشیدنش کند شده بود ! ضربانش برعکس... تعداد تپشش 600 تا در یک دقیقه بود ...!
لیرا زمین خورد ، و فقط با دو تا دستش کمرش رو کنترل کرد تا پخش زمین نشه !
فک لیرا میلرزید و چشماش گرد شده بود !
کم کم اون ترس تبدیل به بغضی شد که ترکید ! لیرا جیغ میزد و بلند بلند زار میزد
- نههههه
و سرشو به دو طرف تکون میداد
یونگی با شکی که بهش وارد شده بود فقط سعی کرد لیرا رو اروم کنه ... روی زانوهاش نشست و گونه های لیرا رو که داشت میلرزید توی دستاش گرفت ...
لیرا با نزدیک شدن مچ زخمی یونگی که نزدیک صورتش شد ... شروع کرد به بلند تر گریه کردن و خودشو عقب کشید !
یونگی متوجه ترس لیرا از زخمای دستش شد و دستشو عقب کشید و با اون یکی دستش لیرا رو توی بغلش گرفت تا چیزی نبینه ...
کمی بعد متوجه شد لیرا از حال رفته بغلش کرد و گذاشتش روی تخت ...
این دختر همونی بود که ادم کشته بود و تیکه پارش کرده بود ؟
از چی میترسید ؟ خون ؟ نه امکان نداشت زمانی که با تسلط کامل روی صورت دختر خدمتکار خراش مینداخت و خونشو میخورد چی ؟
یومگی با خودش فکر کرد : نکنه دو قطبیه؟
یونگی برای اینکه لیرا رو بیشتر از این نترسونه همه زخماشو حتی نازک ترین هاشو باند پیچی کرد و میرهن استین بلندی پوشید تا باندا پیدا نباشه ...
خدمتکارا رو صدا زد تا حموم رو حمع و جور کنن
چند دقیقه بعد لیرا چشماشو باز کرد
¥ حالت خوبه ؟
لیرا نگران گفت
- ت..تی...تیغ
یونگی با پوزخند جواب داد
¥ نترس بابا جم و جورش کردم ... !
لیرا ساکت شو و دیگه چیزی نگفت
¥ نگفته بودی از مردن من انقد میترسی
لیرا لب و رهنشو کج کرد
- چرا چرت میگی من فوبیا دارم
¥ فوبیا ؟
- اره از تیغ میترسم
یونگی با اکراه گفت
¥ پس تا یه مدت نمیتونم مچمو نقاشی کنم ؟
- البته که میتونی !
- یه چاقو بیار خودم برات تتو میکنم
یونگی پوزخندی نثار لیرا کرد و بعد بردش طبقه پایین تا صبحونه بخوره ...
بعد از خورون صبحونه لیرا داد زد
- باید با من قمار بازی کنی !
یونگی بی حوصله گفت
¥ نمیخام
- یادت نرفته که باهات اومدم مهمونی !
¥ هوم باشه قبوله
- خب بیا یه ژپوند شرط ببندیم !
یونگی به علامت موافقت سری تکون داد لیرا دو تا صندلی رو به روی میز چید و بعد داد زد
- خدمتکارا تو این اتاق نیاید
همه چشمی گفتن
لیرا گفت
- خب چه بازی کنیم ؟
یونگی بی حوصله گفت
¥ مار پله
- یااا مگه تو پیش دبستانی هستی ؟
¥ برای بار اول خوبم هس تازه
لیرا پوف تاسف باری کشید و مارپله رو اورد و چید و تاس انداخت شیش اومد هورایی گفت و مهرشو رد نقطه استارت گذاشت ! و بعد برای تاس جایزه چند تا خونه جلو رفت ...
همین که یونگی خاست تاس بنداز لیرا روی پاش مشست و از عمد روی جایی که نباید مینشست نشست
¥ یااا هیچ معلوم هس چیکار میکنی میدونی کجا نشستی ؟
لیرا لبخند شیطانی زد
- معلومه که میدونم
یونگی نگاه تاسف باری به لیرا کرد ...
و تاس رو انداخت سه اومد ...
¥ اوه شت لعنت به شانست لیرا
لیرا از لج یونگی تکونی به بدنش داد که باعث شد بدن یونگی منقبض تر بشه
¥ یااا باشه ببخشید ... تکون نخور ععاای
لیرا پوزخندی زد و پرت کردن تاسش ادامه داد
پارت 14
ولی اون الان داشت چی میدید ؟! رگی که با تیغ زده شده بود ؟
لیرا عقب عقب رفت نفس کشیدنش کند شده بود ! ضربانش برعکس... تعداد تپشش 600 تا در یک دقیقه بود ...!
لیرا زمین خورد ، و فقط با دو تا دستش کمرش رو کنترل کرد تا پخش زمین نشه !
فک لیرا میلرزید و چشماش گرد شده بود !
کم کم اون ترس تبدیل به بغضی شد که ترکید ! لیرا جیغ میزد و بلند بلند زار میزد
- نههههه
و سرشو به دو طرف تکون میداد
یونگی با شکی که بهش وارد شده بود فقط سعی کرد لیرا رو اروم کنه ... روی زانوهاش نشست و گونه های لیرا رو که داشت میلرزید توی دستاش گرفت ...
لیرا با نزدیک شدن مچ زخمی یونگی که نزدیک صورتش شد ... شروع کرد به بلند تر گریه کردن و خودشو عقب کشید !
یونگی متوجه ترس لیرا از زخمای دستش شد و دستشو عقب کشید و با اون یکی دستش لیرا رو توی بغلش گرفت تا چیزی نبینه ...
کمی بعد متوجه شد لیرا از حال رفته بغلش کرد و گذاشتش روی تخت ...
این دختر همونی بود که ادم کشته بود و تیکه پارش کرده بود ؟
از چی میترسید ؟ خون ؟ نه امکان نداشت زمانی که با تسلط کامل روی صورت دختر خدمتکار خراش مینداخت و خونشو میخورد چی ؟
یومگی با خودش فکر کرد : نکنه دو قطبیه؟
یونگی برای اینکه لیرا رو بیشتر از این نترسونه همه زخماشو حتی نازک ترین هاشو باند پیچی کرد و میرهن استین بلندی پوشید تا باندا پیدا نباشه ...
خدمتکارا رو صدا زد تا حموم رو حمع و جور کنن
چند دقیقه بعد لیرا چشماشو باز کرد
¥ حالت خوبه ؟
لیرا نگران گفت
- ت..تی...تیغ
یونگی با پوزخند جواب داد
¥ نترس بابا جم و جورش کردم ... !
لیرا ساکت شو و دیگه چیزی نگفت
¥ نگفته بودی از مردن من انقد میترسی
لیرا لب و رهنشو کج کرد
- چرا چرت میگی من فوبیا دارم
¥ فوبیا ؟
- اره از تیغ میترسم
یونگی با اکراه گفت
¥ پس تا یه مدت نمیتونم مچمو نقاشی کنم ؟
- البته که میتونی !
- یه چاقو بیار خودم برات تتو میکنم
یونگی پوزخندی نثار لیرا کرد و بعد بردش طبقه پایین تا صبحونه بخوره ...
بعد از خورون صبحونه لیرا داد زد
- باید با من قمار بازی کنی !
یونگی بی حوصله گفت
¥ نمیخام
- یادت نرفته که باهات اومدم مهمونی !
¥ هوم باشه قبوله
- خب بیا یه ژپوند شرط ببندیم !
یونگی به علامت موافقت سری تکون داد لیرا دو تا صندلی رو به روی میز چید و بعد داد زد
- خدمتکارا تو این اتاق نیاید
همه چشمی گفتن
لیرا گفت
- خب چه بازی کنیم ؟
یونگی بی حوصله گفت
¥ مار پله
- یااا مگه تو پیش دبستانی هستی ؟
¥ برای بار اول خوبم هس تازه
لیرا پوف تاسف باری کشید و مارپله رو اورد و چید و تاس انداخت شیش اومد هورایی گفت و مهرشو رد نقطه استارت گذاشت ! و بعد برای تاس جایزه چند تا خونه جلو رفت ...
همین که یونگی خاست تاس بنداز لیرا روی پاش مشست و از عمد روی جایی که نباید مینشست نشست
¥ یااا هیچ معلوم هس چیکار میکنی میدونی کجا نشستی ؟
لیرا لبخند شیطانی زد
- معلومه که میدونم
یونگی نگاه تاسف باری به لیرا کرد ...
و تاس رو انداخت سه اومد ...
¥ اوه شت لعنت به شانست لیرا
لیرا از لج یونگی تکونی به بدنش داد که باعث شد بدن یونگی منقبض تر بشه
¥ یااا باشه ببخشید ... تکون نخور ععاای
لیرا پوزخندی زد و پرت کردن تاسش ادامه داد
۵۷.۷k
۲۱ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.