فیک تهیونگ پارت:۶
Fake taehyong part:6
(ویو ات )
اون چهره خود بابام بود
با نفس های عمیقی ک میکشیدم تا شاید یکم بتونم خودمو اروم کنم
نگاهمو ب سمت لیان دادم گفتم
+:میشه ی لیوان اب بهم بدی
&:ات ... حالت خوب دختر چرا رنگت پریده
بیا بگیر
ات جرعه ی کمی از اب رو خورد و نفس عمیقی کشید
&:ات اگ حالت خوبه بریم
+:اره بریم
دخترا خیلی از اون مکان دور شده بودند و ات کم کم ب حالت قبلی برگشت
و دیگ تپش قلب نداشت
&:ات باز باید منتظر بمونیم تا چکمون کنن
+:اوکیه وایسا تا نوبت اونا تموم شه و چکشون کنن بعدش میریم تو نوبت
&:ات پشت من بیا
+:اوکی بریم آمممممم من خیلی استرس دارم
&:میدونم منم بیا بریم فعلا
+:اوک
لیان حرکت کرد و ات هم پشت سرش تو نوبت بودند ک ات گفت
+: واهای پام خواب رفته 😅
لیان با حالت پوکر ب سمت دختر پشت سرش برگشت و وقتی با پشت سر ات مواجه شد چشمای که به رنگ عسلی بودند شروع کردند از حدقه در اومدن
+:هوی چی شده جن دیدی
&:.......
+:کَرم ک هستی
&:ا...ت ......ات پشت...پشتتو نگاه کن
+:میمون میگم پام درد میگیره
&:ات خفه شو بیا جلوی من وایسا (کمی بلند)
+:خب باشه چرا اینجوری میکنی
ات با لنگ زدن بالاخره به جلوی لیان رسید گفت چرا یهو همچین چیزی گفتی
&:ات بابات پشتت وایساده بود تروخدا جلب توجه نکن دستتو بده من و به جلو خیره شو
ات دستای لرزونشو به سمت لیان برد و انگشتای کشیده و باریک دختر رو گرفت و تو دستاش از استرس قفل کرد
(ویو حال )
ات برگشت تا چک کنه اون فرد اشنا کجا رفته
و همین ک برگشت با چشم های مشکی براقی ک زل زده به چشماش رو به رو شد
درسته دوباره همون چهره ایی ک نشون میداد اون پدر ات هستش............
#بی_تی_اس #فیک #فیلم_کره_ای #فیک_بی_تی_اس #فیک_تهیونگ #فیکشن #رمان #وانشات #کیپاپ #رمان #فیک_جونگ_کوک #فیک_جیمین #فیک_نامجون #فیک_جین #فیک_شوگا #فیک_جیهوپ #رمان_بی_تی_اس
(ویو ات )
اون چهره خود بابام بود
با نفس های عمیقی ک میکشیدم تا شاید یکم بتونم خودمو اروم کنم
نگاهمو ب سمت لیان دادم گفتم
+:میشه ی لیوان اب بهم بدی
&:ات ... حالت خوب دختر چرا رنگت پریده
بیا بگیر
ات جرعه ی کمی از اب رو خورد و نفس عمیقی کشید
&:ات اگ حالت خوبه بریم
+:اره بریم
دخترا خیلی از اون مکان دور شده بودند و ات کم کم ب حالت قبلی برگشت
و دیگ تپش قلب نداشت
&:ات باز باید منتظر بمونیم تا چکمون کنن
+:اوکیه وایسا تا نوبت اونا تموم شه و چکشون کنن بعدش میریم تو نوبت
&:ات پشت من بیا
+:اوکی بریم آمممممم من خیلی استرس دارم
&:میدونم منم بیا بریم فعلا
+:اوک
لیان حرکت کرد و ات هم پشت سرش تو نوبت بودند ک ات گفت
+: واهای پام خواب رفته 😅
لیان با حالت پوکر ب سمت دختر پشت سرش برگشت و وقتی با پشت سر ات مواجه شد چشمای که به رنگ عسلی بودند شروع کردند از حدقه در اومدن
+:هوی چی شده جن دیدی
&:.......
+:کَرم ک هستی
&:ا...ت ......ات پشت...پشتتو نگاه کن
+:میمون میگم پام درد میگیره
&:ات خفه شو بیا جلوی من وایسا (کمی بلند)
+:خب باشه چرا اینجوری میکنی
ات با لنگ زدن بالاخره به جلوی لیان رسید گفت چرا یهو همچین چیزی گفتی
&:ات بابات پشتت وایساده بود تروخدا جلب توجه نکن دستتو بده من و به جلو خیره شو
ات دستای لرزونشو به سمت لیان برد و انگشتای کشیده و باریک دختر رو گرفت و تو دستاش از استرس قفل کرد
(ویو حال )
ات برگشت تا چک کنه اون فرد اشنا کجا رفته
و همین ک برگشت با چشم های مشکی براقی ک زل زده به چشماش رو به رو شد
درسته دوباره همون چهره ایی ک نشون میداد اون پدر ات هستش............
#بی_تی_اس #فیک #فیلم_کره_ای #فیک_بی_تی_اس #فیک_تهیونگ #فیکشن #رمان #وانشات #کیپاپ #رمان #فیک_جونگ_کوک #فیک_جیمین #فیک_نامجون #فیک_جین #فیک_شوگا #فیک_جیهوپ #رمان_بی_تی_اس
۸.۸k
۲۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.