Part 46
Part 46
صبح شد شب همین صبح مهمونی بزرگی قراره گرفته بشه یه عده با عجله خودشون رو برای شب آماده میکنن به عده از خوردن ویسکی زیاد خوابن یه عده هم بیرون از خونه بیخیال هستن
______________________
شوگا عصبی با خودش زمزمه کرد
شوگا : صبحانه یه ساعته که حاضره پس چرا هنوز بیدار نشدن
جونکوک و جیمین با خمیازه ای که می کشیدن اومدن پایین
شوگا : چه عجب که اومدین
جونکوک : وایی سرم داره درد میکنه
شوگا : کم میخوردی
شوگا : جیمین تهیونگ رو باز بیدار نکردین
جیمین : اون نیست رفته همون پل
جونکوک : اما هوا خیلی سرده
شوگا : حتما اونجا رفته تهیونگ بعد از اون روز که فهمیدیم ات آخرین دفعه رویه همون پل بود تویه این سه سال هر روز صبح قبل از صبحانه میره همون پل اما خیلی تعجب کردم تهیونگ یه جوری رفتار میکنه که انگار هیچی نشده و اصلا حرفی از ات نمیزنه و مثله سابقش رفتار میکنه
جونکوک : من نگرانشم
شوگا : اون نباید با ات اونجوری رفتار میکرد
تهیونگ که وارده خونه شد پالتوش رو درآورد و گفت
تهیونگ : نگران کی هستین
همه نگاه شون رو دادن به تهیونگ
جونکوک : عمم
تهیونگ خنده ای کرد و اومد نشست
تهیونگ : بازم تو و این شوخی هات
شوگا : عجله کنید زود صبحانه تون رو بخورید که بریم
_____________________________________________
خدمتکار : خانم لباس هاتون رو آوردن
با صدای آب که از حموم می اومد بیرون اون با صدای بلند گفت
.... : بزاریدش تو اتاقم
خدمتکار : چشم خانم
خدمتکار از اتاق رفت بیرون اون هم حوله ای دوره کمرش انداخت و از حموم اومد بیرون به لباس های که رویه تخت اش گذاشته بودن نگاهی انداخت
..... : اصلا بابه میل و سلیقم نیستن اما این دفعه گذر میکنم
لباس ها رو برداشت و پوشید اش و کفش های مشکی اش که طرح زردی داشت پوشید و به خودش رسید عطری زد که همه جذبش میشدن رژ لب قرمزی زد
از اتاق رفت بیرون و بادیگارد اش دره ماشین رو باز کرد سواره ماشین شد و به بادیگارد اش دستور داد تا حرکت کنن به سمته مهمونی
اسلاید 2 و 3 لباس و کفش های ......
_____________________________________________
تهیونگ و دوستانش تویه مهمونی بودن تهیونگ با استایل شیک و خاصش خودش رو مثله همیشه جذاب کرده بود
سلاید 4 لباس تهیونگ
تهیونگ که تو افکارش فروع رفته بود باصدای جونکوک
از افکارش اومد بیرون
جونکوک : هی پسر تو چرا انقدر تو فکری
تهیونگ : نمیدونم میخوام از اینجا برم بیرون
شوگا : صبر کن تا حالا زوده یکم دیگه صبر کن
مجری میکروفون رو گرفت و به همه مهمون ها گفت
مجری : امشب مهمونه ویژه ای دعوت کردیم آیدال و خواننده عالی کره جنوبی لطفاً ازش خیلی خوب استقبال کنید تشریف آوردن
همه نگاه شون به در بود تهیونگ شوگا جونکوک جیمین داشتن به طرفه در نگاه میکردن
دختری جذاب با کمر باریک موهای بلند سیاه با لباس مشکی بلند اش از ماشین پیاده شد و به طرفه در اومد
وقتی وارده سالون شد
تهیونگ با دیدن اون فرد خشکش زد قلبش انگار داشت دوباره عاشقش میشد
شوگا جونکوک جیمین از تعجبی که کرده بودن زبونشو بند اومده بود
شوگا : او اون سئو ات هستش
جونکوک : آره خودشه
جیمین : برگشته
تهیونگ که فقط خیره بهش نگاه میکرد یعنی عشقی که سه سال تموم دنبالش میگشت اون همون آیدال معروفه
ات که نگاهش رو قفل نگاه تهیونگ کرده بود قلبش داشت دوباره می تپیت سه سال انتظار در حسرت نگاه عشقش بود عطر تنش براش امید دوباره زندگی کردن بود قلب عشقش فکر میکرد متعلق به خودش نیست این بود که ات رو هر دفعه میشکست
با خودش خیلی آروم زمزمه کرد
ات : تازه شروع شده کیم تهیونگ .......
...............
خوب بچه ها اگه میخواهید ادامه رومان رو بخونید باید
باید حمایت کنید
صبح شد شب همین صبح مهمونی بزرگی قراره گرفته بشه یه عده با عجله خودشون رو برای شب آماده میکنن به عده از خوردن ویسکی زیاد خوابن یه عده هم بیرون از خونه بیخیال هستن
______________________
شوگا عصبی با خودش زمزمه کرد
شوگا : صبحانه یه ساعته که حاضره پس چرا هنوز بیدار نشدن
جونکوک و جیمین با خمیازه ای که می کشیدن اومدن پایین
شوگا : چه عجب که اومدین
جونکوک : وایی سرم داره درد میکنه
شوگا : کم میخوردی
شوگا : جیمین تهیونگ رو باز بیدار نکردین
جیمین : اون نیست رفته همون پل
جونکوک : اما هوا خیلی سرده
شوگا : حتما اونجا رفته تهیونگ بعد از اون روز که فهمیدیم ات آخرین دفعه رویه همون پل بود تویه این سه سال هر روز صبح قبل از صبحانه میره همون پل اما خیلی تعجب کردم تهیونگ یه جوری رفتار میکنه که انگار هیچی نشده و اصلا حرفی از ات نمیزنه و مثله سابقش رفتار میکنه
جونکوک : من نگرانشم
شوگا : اون نباید با ات اونجوری رفتار میکرد
تهیونگ که وارده خونه شد پالتوش رو درآورد و گفت
تهیونگ : نگران کی هستین
همه نگاه شون رو دادن به تهیونگ
جونکوک : عمم
تهیونگ خنده ای کرد و اومد نشست
تهیونگ : بازم تو و این شوخی هات
شوگا : عجله کنید زود صبحانه تون رو بخورید که بریم
_____________________________________________
خدمتکار : خانم لباس هاتون رو آوردن
با صدای آب که از حموم می اومد بیرون اون با صدای بلند گفت
.... : بزاریدش تو اتاقم
خدمتکار : چشم خانم
خدمتکار از اتاق رفت بیرون اون هم حوله ای دوره کمرش انداخت و از حموم اومد بیرون به لباس های که رویه تخت اش گذاشته بودن نگاهی انداخت
..... : اصلا بابه میل و سلیقم نیستن اما این دفعه گذر میکنم
لباس ها رو برداشت و پوشید اش و کفش های مشکی اش که طرح زردی داشت پوشید و به خودش رسید عطری زد که همه جذبش میشدن رژ لب قرمزی زد
از اتاق رفت بیرون و بادیگارد اش دره ماشین رو باز کرد سواره ماشین شد و به بادیگارد اش دستور داد تا حرکت کنن به سمته مهمونی
اسلاید 2 و 3 لباس و کفش های ......
_____________________________________________
تهیونگ و دوستانش تویه مهمونی بودن تهیونگ با استایل شیک و خاصش خودش رو مثله همیشه جذاب کرده بود
سلاید 4 لباس تهیونگ
تهیونگ که تو افکارش فروع رفته بود باصدای جونکوک
از افکارش اومد بیرون
جونکوک : هی پسر تو چرا انقدر تو فکری
تهیونگ : نمیدونم میخوام از اینجا برم بیرون
شوگا : صبر کن تا حالا زوده یکم دیگه صبر کن
مجری میکروفون رو گرفت و به همه مهمون ها گفت
مجری : امشب مهمونه ویژه ای دعوت کردیم آیدال و خواننده عالی کره جنوبی لطفاً ازش خیلی خوب استقبال کنید تشریف آوردن
همه نگاه شون به در بود تهیونگ شوگا جونکوک جیمین داشتن به طرفه در نگاه میکردن
دختری جذاب با کمر باریک موهای بلند سیاه با لباس مشکی بلند اش از ماشین پیاده شد و به طرفه در اومد
وقتی وارده سالون شد
تهیونگ با دیدن اون فرد خشکش زد قلبش انگار داشت دوباره عاشقش میشد
شوگا جونکوک جیمین از تعجبی که کرده بودن زبونشو بند اومده بود
شوگا : او اون سئو ات هستش
جونکوک : آره خودشه
جیمین : برگشته
تهیونگ که فقط خیره بهش نگاه میکرد یعنی عشقی که سه سال تموم دنبالش میگشت اون همون آیدال معروفه
ات که نگاهش رو قفل نگاه تهیونگ کرده بود قلبش داشت دوباره می تپیت سه سال انتظار در حسرت نگاه عشقش بود عطر تنش براش امید دوباره زندگی کردن بود قلب عشقش فکر میکرد متعلق به خودش نیست این بود که ات رو هر دفعه میشکست
با خودش خیلی آروم زمزمه کرد
ات : تازه شروع شده کیم تهیونگ .......
...............
خوب بچه ها اگه میخواهید ادامه رومان رو بخونید باید
باید حمایت کنید
۱۱۰
۲۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.