قاتل قلبم
قاتل قلبم
پارت ۲۲
*دامیان*
بعد از مدرسه،براندون و دار و دسته ش را دنبال کردم...اول به یک کافه رفتن و بعد توی قهوه خونه پلاس شدند...
داشت دیرم میشد. اگر بهشان نزدیک میشدم مرا میدیدند... به خودم گوشزد کردم که فقط به خاطر کنجکاوی دنبالشان میروم و به خاطر آنیا نیست... بعدا هم میتوانستم پی ماجرا را بگیرم.
برای همین برگشتم خانه. وقتی وارد شدم مثل همیشه گفتم:«سلام به همه... من برگشتم.»
میخواستم به طبقه بالا بروم که ناگهان، چشمم به مردی که روی مبل ها نشسته بود افتاد. پدرم! رو به رویش هم پدر لیسا و البته،خود لیسا نشسته بودند... این یعنی،اوضاع قرار نبود خوب پیش برود...
پارت ۲۲
*دامیان*
بعد از مدرسه،براندون و دار و دسته ش را دنبال کردم...اول به یک کافه رفتن و بعد توی قهوه خونه پلاس شدند...
داشت دیرم میشد. اگر بهشان نزدیک میشدم مرا میدیدند... به خودم گوشزد کردم که فقط به خاطر کنجکاوی دنبالشان میروم و به خاطر آنیا نیست... بعدا هم میتوانستم پی ماجرا را بگیرم.
برای همین برگشتم خانه. وقتی وارد شدم مثل همیشه گفتم:«سلام به همه... من برگشتم.»
میخواستم به طبقه بالا بروم که ناگهان، چشمم به مردی که روی مبل ها نشسته بود افتاد. پدرم! رو به رویش هم پدر لیسا و البته،خود لیسا نشسته بودند... این یعنی،اوضاع قرار نبود خوب پیش برود...
۲.۱k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.