part 23
¶هرجور میلته &من میرم تو اتاقم ما. ما. ن (کلمه ی مامان رو شمرده شمرده گفت) ¶باشع
داشتم با اون دخترک لج باز بحث میکردم که صدای در امد اجوشی در رو باز کرد
اش :خانم خوانواده ی اقای کیم هستند ¶باشه راهنماییشون کن
پ. ن(™}سلام خانم هاش ¶سلام اقای کیم سلام پسرا ×سلام مایکل=سلام هه سو_سلام خاله جون ¶سلام دخترم _خاله جون ا.ت کجاس ¶تو اتاقش _میتونم برم ببینمش ¶اره چرا که نه فقط اگه با بد اخلاقی جواب داد ناراحت نشو _خاله هرکی ندونه من که اخلاقش رو میدونم ¶بدو برو پس... اهم خب اقای کیم ™خانم هاش میرم سر اصل مطلب ¶بفرمایید ™خب این پسر من مایکل هست میخواستم بدونم ک اگر شما مشکلی ندارید دختر شما با پسر من ازدواج کنند و ما باهم فامیل بشیم
&خب اقای کیم من متاسفم که این رو میگم ولی من هنوز قصد ازدواج ندارم مخصوصا با پسر شما =ا.ت خانم میشه باهاتون صحبت کنم اونم خصوصی &باشع میریم تو اتاق من =ممنون
=ویو
رفتیم تو اتاقش که دوتا ببر روی تختش خوابیده بودن
&لونا لورا برید بیرون
ببرا بدون هیچ حرکت اضافه ایی از اتاق بیرون رفتن اتاقش تم سیاهی رو داشت
&خب=ا.ت من به خاطر تو تقیر کردم حتی پدرم من رو دیگه نمیشناسه &حتما میدونی که من با نامجون رابطه دارم =ا.اره &به نظرت اون از اینکه میبینه تو امدی برای خواستگاری من خوشحاله =نه &منم نیستم حالا هم که تموم حرفارو زدیم دیگه حرفی نمیمونه بیرون
بعد از کلمه ی بیرونش چنسبوندمش به دیوار بین خودم و دیوار گیرش انداختم و لبام رو روی لباش گذاشتم که مساوی شد با یه سیلی از طرف اون
داشتم با اون دخترک لج باز بحث میکردم که صدای در امد اجوشی در رو باز کرد
اش :خانم خوانواده ی اقای کیم هستند ¶باشه راهنماییشون کن
پ. ن(™}سلام خانم هاش ¶سلام اقای کیم سلام پسرا ×سلام مایکل=سلام هه سو_سلام خاله جون ¶سلام دخترم _خاله جون ا.ت کجاس ¶تو اتاقش _میتونم برم ببینمش ¶اره چرا که نه فقط اگه با بد اخلاقی جواب داد ناراحت نشو _خاله هرکی ندونه من که اخلاقش رو میدونم ¶بدو برو پس... اهم خب اقای کیم ™خانم هاش میرم سر اصل مطلب ¶بفرمایید ™خب این پسر من مایکل هست میخواستم بدونم ک اگر شما مشکلی ندارید دختر شما با پسر من ازدواج کنند و ما باهم فامیل بشیم
&خب اقای کیم من متاسفم که این رو میگم ولی من هنوز قصد ازدواج ندارم مخصوصا با پسر شما =ا.ت خانم میشه باهاتون صحبت کنم اونم خصوصی &باشع میریم تو اتاق من =ممنون
=ویو
رفتیم تو اتاقش که دوتا ببر روی تختش خوابیده بودن
&لونا لورا برید بیرون
ببرا بدون هیچ حرکت اضافه ایی از اتاق بیرون رفتن اتاقش تم سیاهی رو داشت
&خب=ا.ت من به خاطر تو تقیر کردم حتی پدرم من رو دیگه نمیشناسه &حتما میدونی که من با نامجون رابطه دارم =ا.اره &به نظرت اون از اینکه میبینه تو امدی برای خواستگاری من خوشحاله =نه &منم نیستم حالا هم که تموم حرفارو زدیم دیگه حرفی نمیمونه بیرون
بعد از کلمه ی بیرونش چنسبوندمش به دیوار بین خودم و دیوار گیرش انداختم و لبام رو روی لباش گذاشتم که مساوی شد با یه سیلی از طرف اون
۳۰.۳k
۲۰ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.