part: 57
مین جه: پسرخوب هانا یه قاتله زنجیره ایه که جون هزاران نفرو گرفته فکر کردین فریب دادن شماها براش کار سختی بوده
کوک: خفه شوو چرا داری زر مفت میزنی بچگیشو،کل زندگیشو ازش گرفتی الانم داری اینجوری میگی(داد) تو بودی هانارو به ی قاتل تبدیل کردی
مین جه: واقعا دلم براتون میسوزه حرفای هانارو باورکردین این جزو نقشه ما بود که از همون اول اینجوری گولتون بزنیم و بعد اینکه کلی اطلاعات برای نابود کردنتون به دست اووردیم هانا بره، عااا راستی اون ادمای مورد اعتماد خانوادتونو که یادتونه؟اونام هانا فرستاد اون دنیا ولی شماها حتی روحتونم خبردار نشده بود
کوک: خفه شو حر*ومزاده هانا کجاس بگو میخوام ببینمش
مین جه: اون برگشت پاریس کارش اینجا تموم شده
تو شک بدی فرو رفته بودم حرفاشو باورنکرده بودم ولی اینکه هانا الان تو چ وضعیه حالش خوبه یا نه این بود که اذیتم میکرد نمیتونستم باورکنم یا بهتر بگم نمیخواستم باور کنم
داشت سمت در میرفت منم که شک زده به جای خالیش نگاه میکردم
مین جه: اها راستی خاطرات کودکیه هانا راجب اینکه من حافظشو پاک کردم و اینام همش الکی بوده جنابِ جئون البته هانا بازیگرع عالییه بایدم جوری تعریف کرده باشه که انگار واقعیه
اینو گفتو رفت حتی نمیتونستم برم و یقه اون عوضیپ بگیرم و حرصمو سرش خالی کنم حداقل بفهمم هانا کجاس ولی پاهام یاری نمیکرد چطور باید باور میکردم اون گریه های هانا که بخاطر بلاهایی که مین جه سرش اوورده بودو چطور فراموش کنم و بگم ارع مین جه راست میگه بغضش وقتی اسم مین جه و کاراش میومد یا اون چشمای اشکیش که وقتی داشت خاطرات بچگیشو تعریف میکرد اون غم تو صداش چطور همه اینارو کنار بزارم و خرف مین جه رو باورکنم امیدوار بودم بچهام باور نکرده باشن ولی برخلاف من اونا کاملا باورشون شده بود و این بود که میترسوندم
کوک: خفه شوو چرا داری زر مفت میزنی بچگیشو،کل زندگیشو ازش گرفتی الانم داری اینجوری میگی(داد) تو بودی هانارو به ی قاتل تبدیل کردی
مین جه: واقعا دلم براتون میسوزه حرفای هانارو باورکردین این جزو نقشه ما بود که از همون اول اینجوری گولتون بزنیم و بعد اینکه کلی اطلاعات برای نابود کردنتون به دست اووردیم هانا بره، عااا راستی اون ادمای مورد اعتماد خانوادتونو که یادتونه؟اونام هانا فرستاد اون دنیا ولی شماها حتی روحتونم خبردار نشده بود
کوک: خفه شو حر*ومزاده هانا کجاس بگو میخوام ببینمش
مین جه: اون برگشت پاریس کارش اینجا تموم شده
تو شک بدی فرو رفته بودم حرفاشو باورنکرده بودم ولی اینکه هانا الان تو چ وضعیه حالش خوبه یا نه این بود که اذیتم میکرد نمیتونستم باورکنم یا بهتر بگم نمیخواستم باور کنم
داشت سمت در میرفت منم که شک زده به جای خالیش نگاه میکردم
مین جه: اها راستی خاطرات کودکیه هانا راجب اینکه من حافظشو پاک کردم و اینام همش الکی بوده جنابِ جئون البته هانا بازیگرع عالییه بایدم جوری تعریف کرده باشه که انگار واقعیه
اینو گفتو رفت حتی نمیتونستم برم و یقه اون عوضیپ بگیرم و حرصمو سرش خالی کنم حداقل بفهمم هانا کجاس ولی پاهام یاری نمیکرد چطور باید باور میکردم اون گریه های هانا که بخاطر بلاهایی که مین جه سرش اوورده بودو چطور فراموش کنم و بگم ارع مین جه راست میگه بغضش وقتی اسم مین جه و کاراش میومد یا اون چشمای اشکیش که وقتی داشت خاطرات بچگیشو تعریف میکرد اون غم تو صداش چطور همه اینارو کنار بزارم و خرف مین جه رو باورکنم امیدوار بودم بچهام باور نکرده باشن ولی برخلاف من اونا کاملا باورشون شده بود و این بود که میترسوندم
۸.۵k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.