بعد اینکه به ات تصویری زنگ زدم دیدم ات گوشی رو برداشت بهش
بعد اینکه به ات تصویری زنگ زدم دیدم ات گوشی رو برداشت بهش یا پوزخند زدم به ات گفتم اگه نیای این دوستو میکشم و کاملا تناا میشی دختر کوچولو
ویو ات
جیسو داشت بهم تصویری میزنگید وقتی برداشتم با پوزخند مسخره ی جونکوک رو دیدم بهم گفت اگه برنگردم اونو میکشه
کوک . بهت ۲۴ساعت مصلت برگشت میدم اگه اومدی که هیچی اگه نیومدی دیگه دوستتو نمیبینی
ات. باشه باشه میام با اون کاری نداشتی باش
کوک گوشیو قط کرد هنوز سوار هواپیما نشده بودم پس تصمیم گرفتم با تاکسی برگردم
بعد دوساعت رسیدم جلوی خونه ی جیسو درو زدم و باز شدم رفتم توی خونه که کوک بهم حمله ور شد سرشو تو گردنم برد گفتم یعنی دوستت از من با ارزش تر که بخاطر اون برگشتی خانوم کوچولو
ات. ولم کن ارع تو اصلا برام ارزشی نداری
کوک . اینم به تنبیهات اضافه میکنم
ات . جیسو کجاست
کوک گفت توی اتاقه وقتی رسیدم با بدن بی جون جیسو مواجه شدم
ات. هق منو ببخش جیسو من قصد همچین کاریو نداشتم
جیسو . اشکالی نداره میدونم همچین قصدی نداشتی🙂
کوک داشت اتو صدا میکرد که بره
ات. خدافظ قشنگم امیدوار باز همو ببینیم
جیسو . امیدوارم
ات. رفتم پایین کوک و دیدم بهشم گفتم بریم (سرد)
کوک. بریم
رسیدیم امارت
کوک به بادگاردا گفت ببرینش سیاه چال
ویو ات . هیچی بهش نگفتم تا خودمو ضعیف نشون ندم
رفتم توی سیاه چال که بعدش یه موش دیدم داد نزدم
رفتم نشستم روی تخت اینجا واقعا عین یه زندان بود چند ادم دیگم اینجا بودن که وقتی یکی از اونا رو دیدم انگار یه سطل اب یخ ریختن روم
#فیک_بی_تی_اس
اگه دیگه از این پارت حمایت نشه دیگه از این فیک نمی زارم
ویو ات
جیسو داشت بهم تصویری میزنگید وقتی برداشتم با پوزخند مسخره ی جونکوک رو دیدم بهم گفت اگه برنگردم اونو میکشه
کوک . بهت ۲۴ساعت مصلت برگشت میدم اگه اومدی که هیچی اگه نیومدی دیگه دوستتو نمیبینی
ات. باشه باشه میام با اون کاری نداشتی باش
کوک گوشیو قط کرد هنوز سوار هواپیما نشده بودم پس تصمیم گرفتم با تاکسی برگردم
بعد دوساعت رسیدم جلوی خونه ی جیسو درو زدم و باز شدم رفتم توی خونه که کوک بهم حمله ور شد سرشو تو گردنم برد گفتم یعنی دوستت از من با ارزش تر که بخاطر اون برگشتی خانوم کوچولو
ات. ولم کن ارع تو اصلا برام ارزشی نداری
کوک . اینم به تنبیهات اضافه میکنم
ات . جیسو کجاست
کوک گفت توی اتاقه وقتی رسیدم با بدن بی جون جیسو مواجه شدم
ات. هق منو ببخش جیسو من قصد همچین کاریو نداشتم
جیسو . اشکالی نداره میدونم همچین قصدی نداشتی🙂
کوک داشت اتو صدا میکرد که بره
ات. خدافظ قشنگم امیدوار باز همو ببینیم
جیسو . امیدوارم
ات. رفتم پایین کوک و دیدم بهشم گفتم بریم (سرد)
کوک. بریم
رسیدیم امارت
کوک به بادگاردا گفت ببرینش سیاه چال
ویو ات . هیچی بهش نگفتم تا خودمو ضعیف نشون ندم
رفتم توی سیاه چال که بعدش یه موش دیدم داد نزدم
رفتم نشستم روی تخت اینجا واقعا عین یه زندان بود چند ادم دیگم اینجا بودن که وقتی یکی از اونا رو دیدم انگار یه سطل اب یخ ریختن روم
#فیک_بی_تی_اس
اگه دیگه از این پارت حمایت نشه دیگه از این فیک نمی زارم
۶۶۰
۰۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.