Family members
پارت ۱۵
**
کوک: اومدم*..( ا/ت خیس عرق بود و تند تند نفس میزد و سرفه خشک میکرد و یونا رو هم کنار خودش رو گهواره خوابونده بود )
ا/ت: کوکییی حالم خوب..میخوام بالا بیارم
کوک: کارام دست خودم نبود سریه برآید بغلش کردم و بردمش بیمارستان...بچهااا مراقبب یوناا باشیدد تاا مااا بیایمم
* بیمارستانن*
کوک: به ا/ت سرم زدن و گفتن خیلی غیر عادی بود وضعیتش ، از خدا ممنونم که زنم همه بیماری ها رو اول روی ا/ت انجام میده بعد به مردم میده😂😂 ( نویسنده: خودم!😂)
ا/ت:سلام
کوک: حالت خوبه؟
ا/ت: اهوم..کی میریم..اون موقعی که تو نبودی دوبار بالا آوردم..سرم گیج میرفت نزدیک بود بیوفتم..
کوک:چی بگم والا ا/ت ای دیگه😂
ا/ت: کی میریم؟
کوک: سرمت تموم بشه میریم اوکی؟
ا/ت: اوکی
* خونه*
کوک: رو در خونه لیا نوشته بود" یونا تو اتاق ماست" خونه تاریک بود آروم سمت اتاقمون رفتیم و خوابیدیم
* صبح*
کوک: چون دیروقت برگشتیم و ا/ت خوابش نبرده بود واسه صبحونه نیومد و منم بخاطر یونا رفتم آشپزخونه تا شیر براش آماده کنم*
لایلا: ا/ت چش شده بود؟
کوک: خودت خوب میشناسیش دیگه آبجیت یه بیماری کشف کرده :/
لیا: خنده*
کوک: ولی حالش خیلی بد بود
لایلا: عع
لیا: الان بهتره؟
کوک: آره...خوب شد
ا/ت: سلام( بیحال)
کوک: بهتری؟
ا/ت: خنده * برای بار هزارم بعله..یونا کو؟
کوک: پیش نامجونه!
ا/ت: رو به لیا و لایلا* مامان و بابا زنگ نزدن؟
لیا: نه
لایلا: نوچ
ا/ت: عجیبه
**
کوک: اومدم*..( ا/ت خیس عرق بود و تند تند نفس میزد و سرفه خشک میکرد و یونا رو هم کنار خودش رو گهواره خوابونده بود )
ا/ت: کوکییی حالم خوب..میخوام بالا بیارم
کوک: کارام دست خودم نبود سریه برآید بغلش کردم و بردمش بیمارستان...بچهااا مراقبب یوناا باشیدد تاا مااا بیایمم
* بیمارستانن*
کوک: به ا/ت سرم زدن و گفتن خیلی غیر عادی بود وضعیتش ، از خدا ممنونم که زنم همه بیماری ها رو اول روی ا/ت انجام میده بعد به مردم میده😂😂 ( نویسنده: خودم!😂)
ا/ت:سلام
کوک: حالت خوبه؟
ا/ت: اهوم..کی میریم..اون موقعی که تو نبودی دوبار بالا آوردم..سرم گیج میرفت نزدیک بود بیوفتم..
کوک:چی بگم والا ا/ت ای دیگه😂
ا/ت: کی میریم؟
کوک: سرمت تموم بشه میریم اوکی؟
ا/ت: اوکی
* خونه*
کوک: رو در خونه لیا نوشته بود" یونا تو اتاق ماست" خونه تاریک بود آروم سمت اتاقمون رفتیم و خوابیدیم
* صبح*
کوک: چون دیروقت برگشتیم و ا/ت خوابش نبرده بود واسه صبحونه نیومد و منم بخاطر یونا رفتم آشپزخونه تا شیر براش آماده کنم*
لایلا: ا/ت چش شده بود؟
کوک: خودت خوب میشناسیش دیگه آبجیت یه بیماری کشف کرده :/
لیا: خنده*
کوک: ولی حالش خیلی بد بود
لایلا: عع
لیا: الان بهتره؟
کوک: آره...خوب شد
ا/ت: سلام( بیحال)
کوک: بهتری؟
ا/ت: خنده * برای بار هزارم بعله..یونا کو؟
کوک: پیش نامجونه!
ا/ت: رو به لیا و لایلا* مامان و بابا زنگ نزدن؟
لیا: نه
لایلا: نوچ
ا/ت: عجیبه
۱۸.۹k
۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.