ددی مافیای من
ددی مافیای من { پارت ۷}
کوک یکدفعه ....
اومد نزدیکم و یه چیز نرم مارشمالویی روی لبام حس کردم . اون کوک بود که داشت منو میبوسید . لبام رو محکم مک میزد در هدی که دیگه طعم خون رو حس کرد توی دهنم ....
از لبام دست کشید و از اتاق بدون توجه به من خارج شد . ( اینا از زبون ا/ت هست )
ا/ت : چرا اون کار رو کرد
کوک رفت داخل اتاق ........
کوک : چرا اینقدر لباش خوشمزه بود ؟ آههه کوک این چه کاری بود کردی آخه . عققق ارباب بزرگ مافیا رفته بردشو بوسیده ؟ خاک تو سرم کنهههه ( خدا نکنه فرزندم 😌)
همینطور زرت و پرت میگفتم با خودم که یکدفعه
__
صدای جیغ بلندی شنیدم و بارون گرفت .
یاد ا/ت افتادم وای نه بدو بدو میدویدم سمت اتاق ا/ت . یعنی الان چقدر ترسیده ؟....
در اتاقش رو باز کرد دیدم با ترس توی خودش پیچیده ....
سریع رفتم بغلش کردم و گذاشتمش رو پام و دستام رو محکم دورش حلقه کردم .
رعد برق ___ جیزززززز ( رعد و برق 🤣)
ا/ت : جیغغغغغغ
کوک : ششششش آروم باش من پیشتم
کم کم توی بغلم خواب رفت و ....
ادامه پایین 🕺
___
___
___
__
__
خخخخخخخ 😂😂😂😂
اسکلتون کردم 🤣
تا پارت بعد فعلااااااااا 🤣🤣
کوک یکدفعه ....
اومد نزدیکم و یه چیز نرم مارشمالویی روی لبام حس کردم . اون کوک بود که داشت منو میبوسید . لبام رو محکم مک میزد در هدی که دیگه طعم خون رو حس کرد توی دهنم ....
از لبام دست کشید و از اتاق بدون توجه به من خارج شد . ( اینا از زبون ا/ت هست )
ا/ت : چرا اون کار رو کرد
کوک رفت داخل اتاق ........
کوک : چرا اینقدر لباش خوشمزه بود ؟ آههه کوک این چه کاری بود کردی آخه . عققق ارباب بزرگ مافیا رفته بردشو بوسیده ؟ خاک تو سرم کنهههه ( خدا نکنه فرزندم 😌)
همینطور زرت و پرت میگفتم با خودم که یکدفعه
__
صدای جیغ بلندی شنیدم و بارون گرفت .
یاد ا/ت افتادم وای نه بدو بدو میدویدم سمت اتاق ا/ت . یعنی الان چقدر ترسیده ؟....
در اتاقش رو باز کرد دیدم با ترس توی خودش پیچیده ....
سریع رفتم بغلش کردم و گذاشتمش رو پام و دستام رو محکم دورش حلقه کردم .
رعد برق ___ جیزززززز ( رعد و برق 🤣)
ا/ت : جیغغغغغغ
کوک : ششششش آروم باش من پیشتم
کم کم توی بغلم خواب رفت و ....
ادامه پایین 🕺
___
___
___
__
__
خخخخخخخ 😂😂😂😂
اسکلتون کردم 🤣
تا پارت بعد فعلااااااااا 🤣🤣
۱۰.۵k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.