ممنوعه ·⁺ 𝆹𝅥 ۫ ◍ ◎ ● ◐ ◑
#ممنوعه ·⁺ 𝆹𝅥 ۫ ◍ ◎ ● ◐ ◑
╾────┈•𔘓•┈────╼
پارت 3
با قدم های آروم به سمت در رفت
با گیج رفتن سرش وایساد و دستشو زود به سرش رسوند و از درد محکم شقیقشو فشار داد
و چشماشو بست ...
با اومدن یه تصویر جلو چشماش ترسیده چشماشو باز کرد ...
با ترس که نمیدونست چی دیده به اطرافش نگا انداخت هنوز تو حیاط عمارت بود و نرفته بود داخل ..
آت خواست درو بزنه با دیدن دستگیره در بهش زل زد این در براش آشنا بود
یکم که فکر کرد دید این در دقیقا چیزی بود که دید ولی یه نفر هم اینجا بود درست جلوی در وایساده بود اون شخص کی بود ..
آت دقیقا چی داشت میدید اونا خاطراتش بود یا فقط یه تصور ..؟
با مغزی که پر از سوال بود درو زد و بالاخره یکی از خدمتکار درو باز کرد ..
آت تعظیم کرد و گفت ..
+ ام .. سلام ببخشید خانم کیم اینجا هستن؟
خدمتکار : ببخشید کارشون دارین ؟
+ بله ..
خدمتکار : خب منتظر بمونین الان میام ..
+ چشم ..
راوی:
اون پیرمرد مهربون که این کارو برای آت پیشنهاد داده بود گفته بود ..
بره تو این عمارت و با خانم کیم که کل اونجا رو اداره میکنه حرف بزنه و بهش بگه که از طرف کی اومده چون اینطوری اجازه میداد که آت اونجا کار بکنه .. و آت هم دقیقا داشت کاری رو که پیر مرد گفته بود و انجام میداد ..
╾────┈•𔘓•┈────╼
پارت 3
با قدم های آروم به سمت در رفت
با گیج رفتن سرش وایساد و دستشو زود به سرش رسوند و از درد محکم شقیقشو فشار داد
و چشماشو بست ...
با اومدن یه تصویر جلو چشماش ترسیده چشماشو باز کرد ...
با ترس که نمیدونست چی دیده به اطرافش نگا انداخت هنوز تو حیاط عمارت بود و نرفته بود داخل ..
آت خواست درو بزنه با دیدن دستگیره در بهش زل زد این در براش آشنا بود
یکم که فکر کرد دید این در دقیقا چیزی بود که دید ولی یه نفر هم اینجا بود درست جلوی در وایساده بود اون شخص کی بود ..
آت دقیقا چی داشت میدید اونا خاطراتش بود یا فقط یه تصور ..؟
با مغزی که پر از سوال بود درو زد و بالاخره یکی از خدمتکار درو باز کرد ..
آت تعظیم کرد و گفت ..
+ ام .. سلام ببخشید خانم کیم اینجا هستن؟
خدمتکار : ببخشید کارشون دارین ؟
+ بله ..
خدمتکار : خب منتظر بمونین الان میام ..
+ چشم ..
راوی:
اون پیرمرد مهربون که این کارو برای آت پیشنهاد داده بود گفته بود ..
بره تو این عمارت و با خانم کیم که کل اونجا رو اداره میکنه حرف بزنه و بهش بگه که از طرف کی اومده چون اینطوری اجازه میداد که آت اونجا کار بکنه .. و آت هم دقیقا داشت کاری رو که پیر مرد گفته بود و انجام میداد ..
۷۵
۰۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.