دختر کله صورتی:پارت 11
«بیمارستان»
*از زبان انیا*
بعد از اون تصادف دامیان رفت تو کما و هنوز مشخص نشده که چه اتفاقی براش افتاده
«1 سال بعد»
*از زبان انیا*
1 سال از اون تصادف میگذره ولی دامیان هنوز بیهوشه که یهو به هوش میاد من میپرم تو بغلش و اونو میبوسم اما دامیان میگه...
دامیان:تو.. تو کی هستی
سریع میرم پیش پرستار و نتیجه ازمایشات رو میگم اما اون میگه...
پرستار : تون فقط 1 روز دیگه زندس و حافظشم از دست داده بهتره بچه هاش رو نشونش بدی و بهش بگی اونا کین حتی اگه اون متوجه نشه
بچه ها رو بردم تو اتاق و به دامیان معرفی شون کردم بعد رفتم بیرون تا برا دامیان دارو هاش رو بیارم که یهو جولیا رو با یه چاقو دیدم بهش سلام کردم اما اون خنجری رو که داشت فرو کرد تو شکمم و بعد سیاهی فک کنم دیگه مردم
خب بچه ها پارت بعدی پارت اخر هست که الان می زارم راستی قراره چند تا رمان دیگه هم درباره انیا و دامیان بنویسم که با این ماجراهاش فرق میکنه حالا اسمش رو بهتون تو پست بعدی میگم و برا عکس هم نظرسنجی میزلرم
*از زبان انیا*
بعد از اون تصادف دامیان رفت تو کما و هنوز مشخص نشده که چه اتفاقی براش افتاده
«1 سال بعد»
*از زبان انیا*
1 سال از اون تصادف میگذره ولی دامیان هنوز بیهوشه که یهو به هوش میاد من میپرم تو بغلش و اونو میبوسم اما دامیان میگه...
دامیان:تو.. تو کی هستی
سریع میرم پیش پرستار و نتیجه ازمایشات رو میگم اما اون میگه...
پرستار : تون فقط 1 روز دیگه زندس و حافظشم از دست داده بهتره بچه هاش رو نشونش بدی و بهش بگی اونا کین حتی اگه اون متوجه نشه
بچه ها رو بردم تو اتاق و به دامیان معرفی شون کردم بعد رفتم بیرون تا برا دامیان دارو هاش رو بیارم که یهو جولیا رو با یه چاقو دیدم بهش سلام کردم اما اون خنجری رو که داشت فرو کرد تو شکمم و بعد سیاهی فک کنم دیگه مردم
خب بچه ها پارت بعدی پارت اخر هست که الان می زارم راستی قراره چند تا رمان دیگه هم درباره انیا و دامیان بنویسم که با این ماجراهاش فرق میکنه حالا اسمش رو بهتون تو پست بعدی میگم و برا عکس هم نظرسنجی میزلرم
۴.۳k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.