part 103
#part_103
#فرار
لوازم آرایششو اورد پامو کوبیدم زمین و بد اخلاق گفتم
- وای نه الان که زوده دیانا
اخم کرد و به زور صورتمو گرفت بالا
- غرنزن دختر ساعت نه مهمونی شروع میشه الان هفت و نیمه
- اووووووو ! کو تا نه ؟
بازم چشم غره رفت و گفت
- اوسگل گفتم نه شروع می شه ولی مهمونا از هشت هشت و نیم میان کتی جونمو ببینن
دیگه سعی کردم خفه شم دیانا شروع کرد از آرایشاش خوشم میومد خیلی محو و ساده بود واسه همین دیگه غر نزدم سرش دیگه گردنم داشت خشک میشد که صورتمو عقب کشیدم و ناله کردم
- بابا بسه له شدم که
خندید و گفت
- باشه عروسک بیا این رژلبه رو بزنم برات برو
با تعجب به رژ جیگری تو دستش و صورت شیطونش نگاه کردم و خواستم بکشمش به فحش که تند گفت
- اههههه لوس ن شو دیگه یکم میزنم برات میخوام زوره دخترا دربیاد که ارسلان چه جیگری گیرش اومده
خندم گرفت بچه خر میکرد خلاصه با کلی کل کل و آخرم پادرمیونی کتی جون یکم زدم ولی ماشالا خوبه یکم زدم چی شد به به خدا قربونت برم چه جیگری افریدی به این نازی جیگری ملوسی ولی این رژه زیاد نیست اصلا بیخیال
خدا امشبو بخیر کنه دیانا پیلوندم و از اتاقش اومدم بیرون رفتم تو اتاق ارسلان یعنی امروزم رفته شرکت ؟
مثال مهمونیشه هااا شونه ای بالا انداختم اصلا به من چه از اولشم از برگذاری این مهمونیه راضی نبود ساعت توی اتاقو نگاه کردم تازه هشت بود صاحب مجلس نبودم اول همه برم بشینم که لم دادم رو تخت ارسلان کمرم تیر کشید و اخم در اومد کمرم خشک شد از دست دیانا وکاراش!
یهو یادم به مهمونیای خودمون افتاد
#فرار
لوازم آرایششو اورد پامو کوبیدم زمین و بد اخلاق گفتم
- وای نه الان که زوده دیانا
اخم کرد و به زور صورتمو گرفت بالا
- غرنزن دختر ساعت نه مهمونی شروع میشه الان هفت و نیمه
- اووووووو ! کو تا نه ؟
بازم چشم غره رفت و گفت
- اوسگل گفتم نه شروع می شه ولی مهمونا از هشت هشت و نیم میان کتی جونمو ببینن
دیگه سعی کردم خفه شم دیانا شروع کرد از آرایشاش خوشم میومد خیلی محو و ساده بود واسه همین دیگه غر نزدم سرش دیگه گردنم داشت خشک میشد که صورتمو عقب کشیدم و ناله کردم
- بابا بسه له شدم که
خندید و گفت
- باشه عروسک بیا این رژلبه رو بزنم برات برو
با تعجب به رژ جیگری تو دستش و صورت شیطونش نگاه کردم و خواستم بکشمش به فحش که تند گفت
- اههههه لوس ن شو دیگه یکم میزنم برات میخوام زوره دخترا دربیاد که ارسلان چه جیگری گیرش اومده
خندم گرفت بچه خر میکرد خلاصه با کلی کل کل و آخرم پادرمیونی کتی جون یکم زدم ولی ماشالا خوبه یکم زدم چی شد به به خدا قربونت برم چه جیگری افریدی به این نازی جیگری ملوسی ولی این رژه زیاد نیست اصلا بیخیال
خدا امشبو بخیر کنه دیانا پیلوندم و از اتاقش اومدم بیرون رفتم تو اتاق ارسلان یعنی امروزم رفته شرکت ؟
مثال مهمونیشه هااا شونه ای بالا انداختم اصلا به من چه از اولشم از برگذاری این مهمونیه راضی نبود ساعت توی اتاقو نگاه کردم تازه هشت بود صاحب مجلس نبودم اول همه برم بشینم که لم دادم رو تخت ارسلان کمرم تیر کشید و اخم در اومد کمرم خشک شد از دست دیانا وکاراش!
یهو یادم به مهمونیای خودمون افتاد
۱.۷k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.