پارت ۱۱ تلخ و شیرین
من:
از در رفتم بیرون. تا من دید اومد جلو. خجالت زده بود؛ منم همینطور. من: خب... اگه قرار باشه دوست دختر و دوست پسر باشیم باید قرار بذاریم ولی بخاطر شغل شما نمیتونیم درسته؟جونگ کوک:بله... درسته ولی میتونیم مخفیانه بذاریم... ااا... با من رسمی نباش بهم بگو جونگکوکا اینجوری راحتم .من:مگه نباید "اوپا"؟ جونگ کوک: من از کلمه ی اوپا خوشم نمیاد برای همینه. اوه حواسم نبود... شما الان مرخص هستین... باید بریم.
جونگ کوک:
بعد از جمع کردن وسایلش و رسوندمش به خونش. اما قبلش گفتم که فردا همراه با من و بچه ها بیاد بیرون تا بیشتر با هم آشنا شیم اونم قبول کرد. خلاصه رفتم خونه و تمام قضیه رو برای بچه ها گفتم. هر کدوم یه چیزی می گفتن.
فردا: ساعت۷ بود الان دیگه باید حاضر میشدیم. حاضر شدم و رفتیم دم در خونش. جین:میدونم هر چی هم به خودش بماله به پای من نمیرسه. نامجون:اوه واقعا؟ شوگا:خفششششین!!! خواهش میکنم دیر بیا من یه چرت بزنم. جونگ کوک: هیونگ تو میخوای حتی سر قرار مکنت بخوابی؟واقعا که. هوپ: اونجا رو ....واووووو... درخشش سان شاین قطع شد. یه شلوار لی، کفش کتونی سفید، نیم تنه ی راه راه آبی و سفید.موهاشم باز گذاشته بود.آب از دهن همه ی اعضا راه گرفت.خودم که به فااااککک رفتم. جین: حرفم رو پس میگیرم. شوگا: خوابم پریددد لامصب. جیمین یه لبخنده که چشاش گم میشه زد و گفت:فرشته ی مهربونییییییییی.اومد جلو و سلام کرد. جونگ کوک:سلام گوگولییی من.کمی اعضا رو معرفی کردم تا سختش نباشه. اونم خودش رو معرفی کرد. رفتیم توی یه کافه و تا تونستیم زریدیم.اون روز خیلی خوب بود و احساس کردم خیلی با هم صمیمی شدیم . باهم قرار گذاشته بودیم که هم دیگه روبه اسم مستعار صدا کنیم. بهریننننننن روزم بووووووودددددد.
دوسال بعد.من:
دوسال از اون روز میگذره و الان خیلی باهم دوستیم. من الان کارآموزم ... و اما... من :یونگیییییییییییییییی بیداررررررررر شوووووووووو. وگر الان گیوتین میارم بالا سرت. جیمین:خودت عذاب نده فرشته. جونگ کوک:خفههههههههه اون فقط فرشته منهههههه.جیمین:من هیونگتم...من:فرشته هیچکدومتون نیستم.جیمین:😐 جونگ کوک:😐
#جذاب
از در رفتم بیرون. تا من دید اومد جلو. خجالت زده بود؛ منم همینطور. من: خب... اگه قرار باشه دوست دختر و دوست پسر باشیم باید قرار بذاریم ولی بخاطر شغل شما نمیتونیم درسته؟جونگ کوک:بله... درسته ولی میتونیم مخفیانه بذاریم... ااا... با من رسمی نباش بهم بگو جونگکوکا اینجوری راحتم .من:مگه نباید "اوپا"؟ جونگ کوک: من از کلمه ی اوپا خوشم نمیاد برای همینه. اوه حواسم نبود... شما الان مرخص هستین... باید بریم.
جونگ کوک:
بعد از جمع کردن وسایلش و رسوندمش به خونش. اما قبلش گفتم که فردا همراه با من و بچه ها بیاد بیرون تا بیشتر با هم آشنا شیم اونم قبول کرد. خلاصه رفتم خونه و تمام قضیه رو برای بچه ها گفتم. هر کدوم یه چیزی می گفتن.
فردا: ساعت۷ بود الان دیگه باید حاضر میشدیم. حاضر شدم و رفتیم دم در خونش. جین:میدونم هر چی هم به خودش بماله به پای من نمیرسه. نامجون:اوه واقعا؟ شوگا:خفششششین!!! خواهش میکنم دیر بیا من یه چرت بزنم. جونگ کوک: هیونگ تو میخوای حتی سر قرار مکنت بخوابی؟واقعا که. هوپ: اونجا رو ....واووووو... درخشش سان شاین قطع شد. یه شلوار لی، کفش کتونی سفید، نیم تنه ی راه راه آبی و سفید.موهاشم باز گذاشته بود.آب از دهن همه ی اعضا راه گرفت.خودم که به فااااککک رفتم. جین: حرفم رو پس میگیرم. شوگا: خوابم پریددد لامصب. جیمین یه لبخنده که چشاش گم میشه زد و گفت:فرشته ی مهربونییییییییی.اومد جلو و سلام کرد. جونگ کوک:سلام گوگولییی من.کمی اعضا رو معرفی کردم تا سختش نباشه. اونم خودش رو معرفی کرد. رفتیم توی یه کافه و تا تونستیم زریدیم.اون روز خیلی خوب بود و احساس کردم خیلی با هم صمیمی شدیم . باهم قرار گذاشته بودیم که هم دیگه روبه اسم مستعار صدا کنیم. بهریننننننن روزم بووووووودددددد.
دوسال بعد.من:
دوسال از اون روز میگذره و الان خیلی باهم دوستیم. من الان کارآموزم ... و اما... من :یونگیییییییییییییییی بیداررررررررر شوووووووووو. وگر الان گیوتین میارم بالا سرت. جیمین:خودت عذاب نده فرشته. جونگ کوک:خفههههههههه اون فقط فرشته منهههههه.جیمین:من هیونگتم...من:فرشته هیچکدومتون نیستم.جیمین:😐 جونگ کوک:😐
#جذاب
۱۲.۱k
۱۹ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.