torture
torture
Part ¹⁹
یه روز وقتی کنار ا/ت نشسته بودم و مشغول حرف زدن باهاش بودم پلکش تکون خورد.سر جام خشکم زد.ا/ت من پلکشو تکون داد؟بعد متوجه تکون خوردن دستهاش که تو دستام بود شدم.بهت زده به تمام حرکاتش خیره شده بودم که اخمی کرد و کم کم لای پلکاش رو باز کرد.چند بار پلکاشو بهم زد تا بتونه واضح ببینه.باورم نمیشد بعد از یه ماه ا/ت دوباره بهوش اومده بود.از سرجام پاشدم و چند قدم به سمت عقب برداشتم.رومو برگردوندم و چند باری روی صورتم زدم تا متوجه یشم که خاب نمیبینم.مثل دیوونه ها داشتم میخندیدم که متوجه صدایی از سمت تخت ا/ت شدم.سمتش برگشتم که دیدم با اون بدن بی جونش خودشو از تخت پایین پرت کرده و داره عقب عقب میره.آروم از سر جام بلند شدم و با قدمای آروم به سمتش رفتم و با لحنی که توش خوشحالی موج میزنه گفتم
~ا...ا/ت،تو....تو بیدار شدی
ترسیده بهم خیره شد و به آرومی و با ترس لب زد
-تو....تو دیگه کی هستی.....اینجا کجاست
یاد حرف دکتر پارک افتادم که گفته بود احتمال از دست دادن حافظش زیاده.
بهش خیره شدم و گفتم
~ا/ت....تو...تو واقن چیزی یادت نیست
و بعد جلوتر رفتم.به عقب رفتنش ادامه داد تا به دیوار خورد.ترسیده گفت
-هی...هیچی یادم نیست....ل...لطفن کاری...باهام نداشته باش
~من...من کاری باهات ندارم...لطفن ازم نترس.ببین....بزار کمکت کنم باشه.
معلوم بود هنوز بهم اعتماد نکرده،خودشو سمت گوشه ی دیوار کشید و سرشو بین زانوهاش مخفی کرد.آروم به سمتش رفتم و رو به روش روی پاهام نشستم و دستمو آروم روی سرش کشیدم که سرشو بلند کرد.
~نترس.همه چیزو برآن تعریف میکنم
-ولی...ولی تو که اذیتم...نمیکنی
~بهش نزدیک تر شدم و بغلش کردم و آروم آروم موهای بلندشو که دورش ریخته بودنو نوازش کردم و آروم گفتم
~چرا باید یه تیکه از وجودمو اذیت کنم؟
دلم خیلی براش تنگ شده بود،برای اینکه دوباره صداشو بشنوم،دوباره چشماشو خوب ببینم.به اندازه ی چند سالی که دنبالش گشتم بغلش کرد.دلم میخاست برای همیشه همینجوری بمونیم و من فقط ا/ت رو پیش خودمو داشته باشم.انقد اونجا نشستم و موهای ا/تُ نوازش کردم که متوجه نفسای منظمش شدم و فهمیدم خوابش برده.اصلن دلم نمیخاست بیدارش کنم.برای همین اجازه دادم تا هر وقت که میخاد همینجوری بخابه.وقتی بغلش کردم یاد دوران بچگیمون افتادم که ا/ت به سمتم دویید و از همون دور اسممو صدا کرد و با خوشحالی بغلم کرد.من ازون موقع عاشق ا/ت شدم . . .
شرایط آپ پارت بعدی
³⁰ تا لایک
¹⁵ تا کامنت
#کیوت#خفن#گنگ#مود#پروف#آرمی#بی_تی_اس#لش#تئوری#شاین#لایت#مکنه#موچی#وی#نامجون#جین#شوگا#جیهوپ#جیمین#تهیونگ#جونگ_کوک#بلک_پینک#رزی#لیسا#جنی#جیسو#ایتیزی#اکسو#کرانچ#موکبانگ#کره#کیدراما#کیپاپ#مشکی#غمگین#تنها#فیک_بی_تی_اس#فیکشن#جونگ_کوک#فیک#تهیونگ#کیدراما#کیپاپ#مافیای
Part ¹⁹
یه روز وقتی کنار ا/ت نشسته بودم و مشغول حرف زدن باهاش بودم پلکش تکون خورد.سر جام خشکم زد.ا/ت من پلکشو تکون داد؟بعد متوجه تکون خوردن دستهاش که تو دستام بود شدم.بهت زده به تمام حرکاتش خیره شده بودم که اخمی کرد و کم کم لای پلکاش رو باز کرد.چند بار پلکاشو بهم زد تا بتونه واضح ببینه.باورم نمیشد بعد از یه ماه ا/ت دوباره بهوش اومده بود.از سرجام پاشدم و چند قدم به سمت عقب برداشتم.رومو برگردوندم و چند باری روی صورتم زدم تا متوجه یشم که خاب نمیبینم.مثل دیوونه ها داشتم میخندیدم که متوجه صدایی از سمت تخت ا/ت شدم.سمتش برگشتم که دیدم با اون بدن بی جونش خودشو از تخت پایین پرت کرده و داره عقب عقب میره.آروم از سر جام بلند شدم و با قدمای آروم به سمتش رفتم و با لحنی که توش خوشحالی موج میزنه گفتم
~ا...ا/ت،تو....تو بیدار شدی
ترسیده بهم خیره شد و به آرومی و با ترس لب زد
-تو....تو دیگه کی هستی.....اینجا کجاست
یاد حرف دکتر پارک افتادم که گفته بود احتمال از دست دادن حافظش زیاده.
بهش خیره شدم و گفتم
~ا/ت....تو...تو واقن چیزی یادت نیست
و بعد جلوتر رفتم.به عقب رفتنش ادامه داد تا به دیوار خورد.ترسیده گفت
-هی...هیچی یادم نیست....ل...لطفن کاری...باهام نداشته باش
~من...من کاری باهات ندارم...لطفن ازم نترس.ببین....بزار کمکت کنم باشه.
معلوم بود هنوز بهم اعتماد نکرده،خودشو سمت گوشه ی دیوار کشید و سرشو بین زانوهاش مخفی کرد.آروم به سمتش رفتم و رو به روش روی پاهام نشستم و دستمو آروم روی سرش کشیدم که سرشو بلند کرد.
~نترس.همه چیزو برآن تعریف میکنم
-ولی...ولی تو که اذیتم...نمیکنی
~بهش نزدیک تر شدم و بغلش کردم و آروم آروم موهای بلندشو که دورش ریخته بودنو نوازش کردم و آروم گفتم
~چرا باید یه تیکه از وجودمو اذیت کنم؟
دلم خیلی براش تنگ شده بود،برای اینکه دوباره صداشو بشنوم،دوباره چشماشو خوب ببینم.به اندازه ی چند سالی که دنبالش گشتم بغلش کرد.دلم میخاست برای همیشه همینجوری بمونیم و من فقط ا/ت رو پیش خودمو داشته باشم.انقد اونجا نشستم و موهای ا/تُ نوازش کردم که متوجه نفسای منظمش شدم و فهمیدم خوابش برده.اصلن دلم نمیخاست بیدارش کنم.برای همین اجازه دادم تا هر وقت که میخاد همینجوری بخابه.وقتی بغلش کردم یاد دوران بچگیمون افتادم که ا/ت به سمتم دویید و از همون دور اسممو صدا کرد و با خوشحالی بغلم کرد.من ازون موقع عاشق ا/ت شدم . . .
شرایط آپ پارت بعدی
³⁰ تا لایک
¹⁵ تا کامنت
#کیوت#خفن#گنگ#مود#پروف#آرمی#بی_تی_اس#لش#تئوری#شاین#لایت#مکنه#موچی#وی#نامجون#جین#شوگا#جیهوپ#جیمین#تهیونگ#جونگ_کوک#بلک_پینک#رزی#لیسا#جنی#جیسو#ایتیزی#اکسو#کرانچ#موکبانگ#کره#کیدراما#کیپاپ#مشکی#غمگین#تنها#فیک_بی_تی_اس#فیکشن#جونگ_کوک#فیک#تهیونگ#کیدراما#کیپاپ#مافیای
۲۱.۶k
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.