پارت شش🖤🧚
در رو محکم بستمو بهش تکیه دادم .. از عصبانیت تند تند نفس میکشیدم....
سرمو بالا آوردم....با دیدن جیهو دوهزاریم افتاد...به زن روبه روم بانفرت خیره شدم.....
_لعنت بهت..... آخر زهر خودتو ریختی...
به سمتش حمله ور شدم
_لیسا آروم باش...
رییس بار جلو اومدو خواست دستمو بگیره که پسش زدم
_ تو خفه شو.... وقتی این زنیکه اشغال تو اتاق کنترل بود تو کدوم گوری بودی لعنتی...
جیهو سعی میکرد خودشو از دستم خلاص کنه... اما من قرار نبود ولش کنم...
_ من متاسفم.... یه لحظه نفهمیدم چی شد... نمیخواستم اینجوری بشه...من ..من فقط نمیتونم بیشتر از این تحمل کنم..من. پنج ساله اینجامو بعد پنج سال یه آدم دیگه سروکلش پیدا میشهو ....
شروع کرد به گریه کردن...
به رییس بار نیشخند زدم...
_ از اینجا بندازش بیرون... وگرنه من میرم...
_لیسا...
داد زدم
_ اون عوضی. میخواست منو بکشه میفهمی.....
تقریبا از عصبانیت بغض کرده بودم اما. سعی کردم بیشتر چه
سرمو بالا آوردم....با دیدن جیهو دوهزاریم افتاد...به زن روبه روم بانفرت خیره شدم.....
_لعنت بهت..... آخر زهر خودتو ریختی...
به سمتش حمله ور شدم
_لیسا آروم باش...
رییس بار جلو اومدو خواست دستمو بگیره که پسش زدم
_ تو خفه شو.... وقتی این زنیکه اشغال تو اتاق کنترل بود تو کدوم گوری بودی لعنتی...
جیهو سعی میکرد خودشو از دستم خلاص کنه... اما من قرار نبود ولش کنم...
_ من متاسفم.... یه لحظه نفهمیدم چی شد... نمیخواستم اینجوری بشه...من ..من فقط نمیتونم بیشتر از این تحمل کنم..من. پنج ساله اینجامو بعد پنج سال یه آدم دیگه سروکلش پیدا میشهو ....
شروع کرد به گریه کردن...
به رییس بار نیشخند زدم...
_ از اینجا بندازش بیرون... وگرنه من میرم...
_لیسا...
داد زدم
_ اون عوضی. میخواست منو بکشه میفهمی.....
تقریبا از عصبانیت بغض کرده بودم اما. سعی کردم بیشتر چه
۵.۰k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.