داداش گربه ای پارت ۸
داداش گربه ای پارت ۸
( بچه ها اسم فیک برای شباهت چیفو و اون گربه هس میدونم مسخرس 😂)
که یهو هس کرد یچی جلوی دهنمه سعی کردم نفس نکشم ولی نشد یه لگد زدم و از دست اون نردبون ( هانما ) اومدم بیرون سرم گیج میره نه باید خودمو کنترل کنم
( یه نکته هست که من همیشه بهش فکر میکنم اینه چون مایکی قوی ترینه افراد نزدیک بهشم در خطرن چون احتمال داره نقطه ضعف مایکی رو بدونن )
سعی کردم مبارزه کنم ولی بعد ۱۰ دقیقه سیاهی
از دید هانما
وقتی اون دخترو گرفتم از دستم در رفت باهام مبارزه کرد قوی بود ولی بخاطر یکم بیهوشی که تنفسش کرد نمیتونه درست وایسه و از هوش رفت
از دید مایکی
فیو خیلی دیر کرده این عجیبه رفتم دنبالش که دیدم روی زمین افتاده و هانما داره میاد نزدیکش
( بچه ها یادم رفت گذر زمان و بنویسم اینجا بعد اون مبارزه ی توی جشنوارس و بقیه میدونن هانما کیه )
رفتم جلوی فیو
مایکی : هوی داری چه غلطی میکنی
هانما : اوه اوه مایکی کوچولو عصبانی شده
مایکی : گمشو
هانما : نشم چی
مایکی با حالت سرد بونتن : میکشمت
بعد کلی مبارزه من بردم
رفتم سمت فیو و بلندش کردم و بردمش بیمارستان
مایکی : چش شده خوبه ؟
پرستار : حالش خوبه فقط بخاطر دارو بیهوش شده
وقتی اینو گفت سریع رفتم پیشش بیدار شده بود
از دید فیو
وقتی بیدار شدم توی بیمارستان بودم ولی من که پیش اون هانما بیهوش شدم یهو حس کردم یکی بغلم کرد
مایکی : دیگه نگرانم نکن
چی مایکی پس اون
فیو : ببخشید
مایکی : چطور گیرش افتادی تو که حتی دراکنم شکست دادی
فیو : ......
مایکی : بگو
فیو : وقتی داشتم میومدم پیشت که از پشت یه دسمال گذاشت جلوی دهنم در دستش اومدم بیرون ولی ده دقیقه بعد بیهوش شدم ( آروم و با ناراحتی)
مایکی : لطفاً حواستو جمع کن
( بچه ها اسم فیک برای شباهت چیفو و اون گربه هس میدونم مسخرس 😂)
که یهو هس کرد یچی جلوی دهنمه سعی کردم نفس نکشم ولی نشد یه لگد زدم و از دست اون نردبون ( هانما ) اومدم بیرون سرم گیج میره نه باید خودمو کنترل کنم
( یه نکته هست که من همیشه بهش فکر میکنم اینه چون مایکی قوی ترینه افراد نزدیک بهشم در خطرن چون احتمال داره نقطه ضعف مایکی رو بدونن )
سعی کردم مبارزه کنم ولی بعد ۱۰ دقیقه سیاهی
از دید هانما
وقتی اون دخترو گرفتم از دستم در رفت باهام مبارزه کرد قوی بود ولی بخاطر یکم بیهوشی که تنفسش کرد نمیتونه درست وایسه و از هوش رفت
از دید مایکی
فیو خیلی دیر کرده این عجیبه رفتم دنبالش که دیدم روی زمین افتاده و هانما داره میاد نزدیکش
( بچه ها یادم رفت گذر زمان و بنویسم اینجا بعد اون مبارزه ی توی جشنوارس و بقیه میدونن هانما کیه )
رفتم جلوی فیو
مایکی : هوی داری چه غلطی میکنی
هانما : اوه اوه مایکی کوچولو عصبانی شده
مایکی : گمشو
هانما : نشم چی
مایکی با حالت سرد بونتن : میکشمت
بعد کلی مبارزه من بردم
رفتم سمت فیو و بلندش کردم و بردمش بیمارستان
مایکی : چش شده خوبه ؟
پرستار : حالش خوبه فقط بخاطر دارو بیهوش شده
وقتی اینو گفت سریع رفتم پیشش بیدار شده بود
از دید فیو
وقتی بیدار شدم توی بیمارستان بودم ولی من که پیش اون هانما بیهوش شدم یهو حس کردم یکی بغلم کرد
مایکی : دیگه نگرانم نکن
چی مایکی پس اون
فیو : ببخشید
مایکی : چطور گیرش افتادی تو که حتی دراکنم شکست دادی
فیو : ......
مایکی : بگو
فیو : وقتی داشتم میومدم پیشت که از پشت یه دسمال گذاشت جلوی دهنم در دستش اومدم بیرون ولی ده دقیقه بعد بیهوش شدم ( آروم و با ناراحتی)
مایکی : لطفاً حواستو جمع کن
۵.۸k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.