فیک جین قلعه سیاه
فیک جین قلعه سیاه
(پارت۱۳)
از زبان ات
اومدم خونه انقدر خسته بودم که روی مبل خوابم برد ساعت ۱ شب بود که یوری داشت صدام میکرد بلندم کرد بردم توی اتاقم
صبح ساعت ۸
از زبان ات
امشب میرم حمله میکنم به اون مرتیکه منحرف
شب بود اماده شدم به یوری گفتم مراقب بونا باشه برگشت من حتمی نیست
از زبان جین
توی خونه همکارم یا دوست دانشگاهم نشسته بودیم که صدای تیر اندازی میمومد
از زبان ات
به محافظاش حمله کردیم چندتا از محافضام کشته شدن منم تند تند شلیک میکردم که تیرم تموم شد حواسم پرت شد گلوله خورد به دستم اولی بارمه تیر میخورم چقدر درد داره حس میکردم تب لرز دارم اصلحموتیر انداختم محافظم در شکوند وارد خونه شدیم صدای داد میومد از پشت مبل فهمیدم خانوادش اونجا پناه گرفتن برای همین نرفتم سمتشون دنبال خودش میگشتم که اصلحشو گذاشت روی سرم محافضام دور تا دورشو پر کردن اگه تکون میخورد سوراخ سوراخ میشد محکم منو گرفت به محافظم گفت حرکت اشتباه نکنید اول پسرش از پشت مبل در اومد بعد جین وقتی جین رو دیدم از تعجب چشمام داشت از کاسه میزد بیرون با پشت پازدم توجای حساسش افتاد زمین اصلمو گذاشتم روی سرش پسرش گفت داری چیکار میکنی خانواده جین و خانواده خودش از پشت مبل اومدن بالا محافظام رفتن گرفتنشون
(پارت۱۳)
از زبان ات
اومدم خونه انقدر خسته بودم که روی مبل خوابم برد ساعت ۱ شب بود که یوری داشت صدام میکرد بلندم کرد بردم توی اتاقم
صبح ساعت ۸
از زبان ات
امشب میرم حمله میکنم به اون مرتیکه منحرف
شب بود اماده شدم به یوری گفتم مراقب بونا باشه برگشت من حتمی نیست
از زبان جین
توی خونه همکارم یا دوست دانشگاهم نشسته بودیم که صدای تیر اندازی میمومد
از زبان ات
به محافظاش حمله کردیم چندتا از محافضام کشته شدن منم تند تند شلیک میکردم که تیرم تموم شد حواسم پرت شد گلوله خورد به دستم اولی بارمه تیر میخورم چقدر درد داره حس میکردم تب لرز دارم اصلحموتیر انداختم محافظم در شکوند وارد خونه شدیم صدای داد میومد از پشت مبل فهمیدم خانوادش اونجا پناه گرفتن برای همین نرفتم سمتشون دنبال خودش میگشتم که اصلحشو گذاشت روی سرم محافضام دور تا دورشو پر کردن اگه تکون میخورد سوراخ سوراخ میشد محکم منو گرفت به محافظم گفت حرکت اشتباه نکنید اول پسرش از پشت مبل در اومد بعد جین وقتی جین رو دیدم از تعجب چشمام داشت از کاسه میزد بیرون با پشت پازدم توجای حساسش افتاد زمین اصلمو گذاشتم روی سرش پسرش گفت داری چیکار میکنی خانواده جین و خانواده خودش از پشت مبل اومدن بالا محافظام رفتن گرفتنشون
۳.۶k
۱۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.