بابایی جونم 💙☯p ۱۴
جینا بودو بدو رفت پیش مامانش
جینا:وایییی اوما جونم خوبی درد که نداری
ملیسا:نه جینا نگران نباش من خوبم
جینا:خداروشکر اجی کوچولوم کجاست
ملیسا:اوناهاشش خوابه
جینا:ووووووواااااااااااااییییییی خدا یه بچه ی کوچولو چقدر میتونه کیوت باشه اخه
ملیسا:جینا الان بیدارش میکنی اروم تر
جینا:باشه
اعضا:تبریک میگیم نونا (بچه ها اگر اشتباه نکنم نونا میشه زن داداش اگر اشتباه نکنم)
ملیسا:مرسی
جکسون:تبریک میگم بهتون خاله
ملیسا:مرسی پسرم
جینا:خب من دیگه با جانا برم اخه میخوام باهاش غذا درست کنم خیلی خوش مزس
ملیسا:عزیزم شوخیت تموم شد
جینا:بله
ملیسا:خیلی تعصیر گزار بود بچه رو بده
جینا:بفرمایید
[پرش زمانی به ۷ سال بعد]
ویو جینا ❤☸
از وقتی جانا به دنیا اومده خیلی خیلی خیلی خیلی خوش حال هستم چون جکسون و جینا نقشه کشیده بودن توی تولد ۶ سالگی جینا جکسون از من خواستگاری کنه و کرد و الان ۱ ماه هست باهم عروسی کردیم بابا و مامانم هم طبق معمول با جانا وقت میگذرونن و روزی ۱۰۰ بار به من زنگ میزنن چه صوتی که تصویری هرچی کا فکر کنید و الان من با خانواده ی عزیزم قراره بریم برای تولد ۷ سالگی جانا به «پاریس»من عاشق پاریسم بخواطر همین کلی چیز به جانا راجب پاریس گفتم و خوشش اومده از اونجا و اینکه اون روزی که ما قراره بریم بابام فرداش اونجا کنسرت داره و ما قراره بریم به کنسرت تا بابام رو سوپرایز کنیم بابام خودش نمیدونه
جینا:خب اینم از این چمدون
جکسون:واقعا لازمه این همه وسایل
جینا:شاید برای تو نه ولی برای من بله چون وسایل روتین شب و روز و ظهر و صبحم و لوسیون بدن و لوازم ارایشم و...... هست
جکسون:صحیح حالا بیا بریم خونه ی مامانت اینا دیر میرسیم ها
جینا:وای ساعت از دستم در رفت الان حاضر میشم میام
جکسون:باشه زود بیا
ادامه دارد........
اسکی ممنوع ❌
جینا:وایییی اوما جونم خوبی درد که نداری
ملیسا:نه جینا نگران نباش من خوبم
جینا:خداروشکر اجی کوچولوم کجاست
ملیسا:اوناهاشش خوابه
جینا:ووووووواااااااااااااییییییی خدا یه بچه ی کوچولو چقدر میتونه کیوت باشه اخه
ملیسا:جینا الان بیدارش میکنی اروم تر
جینا:باشه
اعضا:تبریک میگیم نونا (بچه ها اگر اشتباه نکنم نونا میشه زن داداش اگر اشتباه نکنم)
ملیسا:مرسی
جکسون:تبریک میگم بهتون خاله
ملیسا:مرسی پسرم
جینا:خب من دیگه با جانا برم اخه میخوام باهاش غذا درست کنم خیلی خوش مزس
ملیسا:عزیزم شوخیت تموم شد
جینا:بله
ملیسا:خیلی تعصیر گزار بود بچه رو بده
جینا:بفرمایید
[پرش زمانی به ۷ سال بعد]
ویو جینا ❤☸
از وقتی جانا به دنیا اومده خیلی خیلی خیلی خیلی خوش حال هستم چون جکسون و جینا نقشه کشیده بودن توی تولد ۶ سالگی جینا جکسون از من خواستگاری کنه و کرد و الان ۱ ماه هست باهم عروسی کردیم بابا و مامانم هم طبق معمول با جانا وقت میگذرونن و روزی ۱۰۰ بار به من زنگ میزنن چه صوتی که تصویری هرچی کا فکر کنید و الان من با خانواده ی عزیزم قراره بریم برای تولد ۷ سالگی جانا به «پاریس»من عاشق پاریسم بخواطر همین کلی چیز به جانا راجب پاریس گفتم و خوشش اومده از اونجا و اینکه اون روزی که ما قراره بریم بابام فرداش اونجا کنسرت داره و ما قراره بریم به کنسرت تا بابام رو سوپرایز کنیم بابام خودش نمیدونه
جینا:خب اینم از این چمدون
جکسون:واقعا لازمه این همه وسایل
جینا:شاید برای تو نه ولی برای من بله چون وسایل روتین شب و روز و ظهر و صبحم و لوسیون بدن و لوازم ارایشم و...... هست
جکسون:صحیح حالا بیا بریم خونه ی مامانت اینا دیر میرسیم ها
جینا:وای ساعت از دستم در رفت الان حاضر میشم میام
جکسون:باشه زود بیا
ادامه دارد........
اسکی ممنوع ❌
۲۹.۶k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.