سناریو ا/ت و مایکی
تو بخاطر اینکه چند وقته مایکی دیر میاد خونه و بهت کمتر اهمیت میده از دستش ناراحت بودی...
یه روز تو اتاقت بودی و داشتی نقاشی میکشیدی مایکی تو رو صدا زد و ازت خواست تا باهاش فیلم ببینی ولی تو گفتی نمیام.
مایکی اومد جلو در اتاقت و تو رو دید که داری نقاشی میکشی اومد بالای سرت و بهت گفت
ا/ت چان چه نقاشی قشنگی کشیدی
تو چیزی نگفتی مایکی فهمید از چیزی ناراحتی و بهت گفت:
ا/ت چان چیزی شده؟
تو هم که خیلی از دست مایکی ناراحت و عصبانی بودی با بغض بهش گفتی :
تو دیگه باهام وقت نمیگذرونی (همینطور که داشتی اینا رو میگفتی بغضت میترکه و شروع به گریه کردن میکنی) فقط هق به اون موتورت و تومان اهمیت هق میدی و من دیگه هقق برات مهم نیسم....
مایکی: ا/ت چان این چه حرفیه فقط این چند وقت وضعیت تومان خوب نیس .... ببخشید ناراحتت کردم دیگه از این کارا نمیکنم لطفا دیگه گریه نکن. و شروع میکنه به نوازش کردن موهات
تو که بالاخره حرفتو زده بودی حس خیلی خوبی داشتی
بعد از اینکه گریت بند اومد دو تایی با هم رفتین موتور سواری و بستنی خوردین🥹
این اولین سناریو بود که داشتم می نوشتم اگه جایی مشکل داشت تو کامنتا بهم بگید:)
یه روز تو اتاقت بودی و داشتی نقاشی میکشیدی مایکی تو رو صدا زد و ازت خواست تا باهاش فیلم ببینی ولی تو گفتی نمیام.
مایکی اومد جلو در اتاقت و تو رو دید که داری نقاشی میکشی اومد بالای سرت و بهت گفت
ا/ت چان چه نقاشی قشنگی کشیدی
تو چیزی نگفتی مایکی فهمید از چیزی ناراحتی و بهت گفت:
ا/ت چان چیزی شده؟
تو هم که خیلی از دست مایکی ناراحت و عصبانی بودی با بغض بهش گفتی :
تو دیگه باهام وقت نمیگذرونی (همینطور که داشتی اینا رو میگفتی بغضت میترکه و شروع به گریه کردن میکنی) فقط هق به اون موتورت و تومان اهمیت هق میدی و من دیگه هقق برات مهم نیسم....
مایکی: ا/ت چان این چه حرفیه فقط این چند وقت وضعیت تومان خوب نیس .... ببخشید ناراحتت کردم دیگه از این کارا نمیکنم لطفا دیگه گریه نکن. و شروع میکنه به نوازش کردن موهات
تو که بالاخره حرفتو زده بودی حس خیلی خوبی داشتی
بعد از اینکه گریت بند اومد دو تایی با هم رفتین موتور سواری و بستنی خوردین🥹
این اولین سناریو بود که داشتم می نوشتم اگه جایی مشکل داشت تو کامنتا بهم بگید:)
۶.۲k
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.