نوشیدن خون قرمز
🩸𝐃𝐫𝐢𝐧𝐤𝐢𝐧𝐠 𝐫𝐞𝐝 𝐛𝐥𝐨𝐨𝐝🩸
(𝐏𝐚𝐫𝐭 7 )
ات: خب میشه لطفا موادی که میگم رو از کشور امریکا سفارش بدی؟
تهیونگ: اوکی.....
ات: 8 عدد کاغذ دیواری..... 200 تا رنگ....10 مدل قلم مو..... و 15 تا هم شابلون بگو شاید لازم بشه..... و همینا
تهیونگ: اوکی....
( اینو یادم رفت بهتون بگم.... اتاق کار تهیونگ و ات تو یه اتاقه....)
( تهیونگ رفت سر میزش نشست و زنگ زد و سفارش هارو داد و دقیقا تا 5 روز دیگه میرسه.....)
ات: راستی ازت نپرسیدم اهل کجایی... من کره ایم
تهیونگ: عههه منم اهل کره ام....
ات: واووو خوبههه..... بیا باهم کره ای صحبت کنیم...
تهیونگ: باشه....
( ات و تهیونگ شروع کردن به کره ای حرف زدن و چرت و پرت گفتن و خندیدن..... خیلی باهم جور شده بودن دوتا دوست صمیمی...)
تهیونگ: ( با کره ای مثلا داره حرف میزنه...)
تهیونگ: میگم ات امشب میای بریم شام بیرون؟....
ات: باشه.... ( با کره ای حرف زد)
تهیونگ: خودم میام دنبالت....
ات: باشه ساعت چند؟
تهیونگ: 8....
ات: باشه....
پرش زمانی تو خونه:
ویو ات
چند ساعتی میشه رسیده بودم و کلی کار داشتم که انجام داده بودم و ساعت 7 بود رفتم حموم دوش چند مینی گرفتم اومدم بیرون و موهامو خشک کردم و از پشت گوجه ای بستم و ارایش ساده کردم و برق لب زدم و لباسامو پوشیدم و کفشامو ( عکسشو میزارم)
وسایلمو و کیفمو برداشتم و ساعت 8 بود دیدم تهیونگ داره زنگ میزنه
ات: الووو....
تهیونگ: جلو درم...
ات: اومدم....
( رفتم پایین و دیدم تهیونگ جلو ماشینش وایساده و انقدر جذاب شده بود که نمیتونستم چشم از روش بر دارم....)
( عکس لباس تهیونگ میزارم)
ذهن تهیونگ: واووو..... چقد خوشگل شده.... دلم میخواد بخورمش...
تهیونگ: سلام خیلی خوشگل .... بفرمایید بانو سوار شید
ات: ( لبخند میزنه) .... ممنون همچنین
( سوار ماشین شدیم و در راه رستوران حرفی بینمون رد و بدل نشد و بالاخره رسیدیم و پیاده شدیم و رفتیم داخل و کسی نبود تو رستوران و فقط چند تا خدمه بودن..... رفتیم نشستیم سر میز و منتظر شدیم غذامونو بیارن.....)
ات: چقد اینجا خلوته..... کسی نیست اصلا چرا
تهیونگ: .... من اینجارو رزو کرده بودم و گفته بودم کسی نباشه تا مزاحم نشن و راحت باشیم.....
ات: ولی چرا؟!....
تهیونگ: چون....
....
شرط: 5 کامنت.... 10 لایک
حمایت کنید لطفا 🥲🙃
(𝐏𝐚𝐫𝐭 7 )
ات: خب میشه لطفا موادی که میگم رو از کشور امریکا سفارش بدی؟
تهیونگ: اوکی.....
ات: 8 عدد کاغذ دیواری..... 200 تا رنگ....10 مدل قلم مو..... و 15 تا هم شابلون بگو شاید لازم بشه..... و همینا
تهیونگ: اوکی....
( اینو یادم رفت بهتون بگم.... اتاق کار تهیونگ و ات تو یه اتاقه....)
( تهیونگ رفت سر میزش نشست و زنگ زد و سفارش هارو داد و دقیقا تا 5 روز دیگه میرسه.....)
ات: راستی ازت نپرسیدم اهل کجایی... من کره ایم
تهیونگ: عههه منم اهل کره ام....
ات: واووو خوبههه..... بیا باهم کره ای صحبت کنیم...
تهیونگ: باشه....
( ات و تهیونگ شروع کردن به کره ای حرف زدن و چرت و پرت گفتن و خندیدن..... خیلی باهم جور شده بودن دوتا دوست صمیمی...)
تهیونگ: ( با کره ای مثلا داره حرف میزنه...)
تهیونگ: میگم ات امشب میای بریم شام بیرون؟....
ات: باشه.... ( با کره ای حرف زد)
تهیونگ: خودم میام دنبالت....
ات: باشه ساعت چند؟
تهیونگ: 8....
ات: باشه....
پرش زمانی تو خونه:
ویو ات
چند ساعتی میشه رسیده بودم و کلی کار داشتم که انجام داده بودم و ساعت 7 بود رفتم حموم دوش چند مینی گرفتم اومدم بیرون و موهامو خشک کردم و از پشت گوجه ای بستم و ارایش ساده کردم و برق لب زدم و لباسامو پوشیدم و کفشامو ( عکسشو میزارم)
وسایلمو و کیفمو برداشتم و ساعت 8 بود دیدم تهیونگ داره زنگ میزنه
ات: الووو....
تهیونگ: جلو درم...
ات: اومدم....
( رفتم پایین و دیدم تهیونگ جلو ماشینش وایساده و انقدر جذاب شده بود که نمیتونستم چشم از روش بر دارم....)
( عکس لباس تهیونگ میزارم)
ذهن تهیونگ: واووو..... چقد خوشگل شده.... دلم میخواد بخورمش...
تهیونگ: سلام خیلی خوشگل .... بفرمایید بانو سوار شید
ات: ( لبخند میزنه) .... ممنون همچنین
( سوار ماشین شدیم و در راه رستوران حرفی بینمون رد و بدل نشد و بالاخره رسیدیم و پیاده شدیم و رفتیم داخل و کسی نبود تو رستوران و فقط چند تا خدمه بودن..... رفتیم نشستیم سر میز و منتظر شدیم غذامونو بیارن.....)
ات: چقد اینجا خلوته..... کسی نیست اصلا چرا
تهیونگ: .... من اینجارو رزو کرده بودم و گفته بودم کسی نباشه تا مزاحم نشن و راحت باشیم.....
ات: ولی چرا؟!....
تهیونگ: چون....
....
شرط: 5 کامنت.... 10 لایک
حمایت کنید لطفا 🥲🙃
۵.۱k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.