( ادامه پارت 21)
( ادامه پارت 21)
بومگیو: تهیون... راستی نگفتی اون روز چرا اون قدر ناراحت بودی!
تهیون: زنگ تفریح بیا پشت بوم بهت بگم! بومگیو: باشه!
( زنگ تفریح )
تهیون: اومدی؟ بومگیو: اره! خب حالا اون روز چیشده بود؟!
تهیون: خب تو میدونی که من ناپدری دارم! اون کلا با منو خانوادم مشکل داشت! اون هم مادرمو کشت هم پدرمو! بعدش اون اومد تو خونه ی ما و تقریبا نصف اون خونه رو مامانم به اسمه اون کرده نصفه دیگشم برای منه! ولی این مرتیکه اومده به من زنگ زده که دیگه نمیتونم برم تو اون خونه!
بومگیو: مگه نصف خونه واسه تو نیس؟! تهیون: بود! مثل اینکه اون رو هم رفته زده به نام خودش! بومگیو: خب اخه نمیشه باید تو رضایت بدی! یا حداقل یه مدرکی داشته باشه که تو رضایت میدی! تهیون: نمیدونم چطوری این کارو کرده ولی میدونم دیگه حق ندارم برم تو اون خونه! بومگیو: پس حالا کجا میمونی؟
بومگیو: تهیون... راستی نگفتی اون روز چرا اون قدر ناراحت بودی!
تهیون: زنگ تفریح بیا پشت بوم بهت بگم! بومگیو: باشه!
( زنگ تفریح )
تهیون: اومدی؟ بومگیو: اره! خب حالا اون روز چیشده بود؟!
تهیون: خب تو میدونی که من ناپدری دارم! اون کلا با منو خانوادم مشکل داشت! اون هم مادرمو کشت هم پدرمو! بعدش اون اومد تو خونه ی ما و تقریبا نصف اون خونه رو مامانم به اسمه اون کرده نصفه دیگشم برای منه! ولی این مرتیکه اومده به من زنگ زده که دیگه نمیتونم برم تو اون خونه!
بومگیو: مگه نصف خونه واسه تو نیس؟! تهیون: بود! مثل اینکه اون رو هم رفته زده به نام خودش! بومگیو: خب اخه نمیشه باید تو رضایت بدی! یا حداقل یه مدرکی داشته باشه که تو رضایت میدی! تهیون: نمیدونم چطوری این کارو کرده ولی میدونم دیگه حق ندارم برم تو اون خونه! بومگیو: پس حالا کجا میمونی؟
۳.۰k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.