رمان
پارت ۴
ا.ت: از اتاق شکنجه اومدم بیرون رفتم توی اتاقم یه دوش گرفتم و بعد رفتم در کمد رو باز کردم تا یه لباس انتخاب کنم و بپوشم اما همشون باز بودن یکی بود که نسبت به بقیه بهتر به نظر میومد پس همونو پوشیدم (عکسش رو میزارم) و یک آرایش ملیحی کردم و موهام رو باز گزاشتم بعد رفتم پایین.
تهیونگ: دیدم که ا.ت داره میاد پایین و یه لباسی پوشیده بود که بالای زانوهاش بود و پای سفیدش معلوم بود ، دلم میخواست پاهاش رو گاز بگیرم.
ا.ت: ارباب من آمادهام که بریم.
تهیونگ: وایی بیبی من چه خوشگل شده🤤
فقط بیب این انگشتر رو بنداز دستت میخوام بقیه فکر کنن که من تو باهمیم .
ا.ت: چشم ارباب.
تهیونگ: بهم بگو وی
ا.ت: ........
ا.ت: سوار لیموزین شدیم و رفتیم پارتی وقتی رسیدیم ۵۰ تا بادیگارد اونجا وایساده بود تا کسی به وی آسیبی نزنه.
وی: بیبی از کنار من جم نخور
ا.ت: اوهوم
جین: سلام تهیونگ(جین دوست صمیمی وی)
وی: سلام
جین: خانم رو معرفی نمیکنی
وی: ایشون همسر من هستن
ا.ت: سلام
جین: های
ا.ت: وقتی رفتیم داخل همه داشتن به من و وی نگاه میکردند که یهو........
ا.ت: از اتاق شکنجه اومدم بیرون رفتم توی اتاقم یه دوش گرفتم و بعد رفتم در کمد رو باز کردم تا یه لباس انتخاب کنم و بپوشم اما همشون باز بودن یکی بود که نسبت به بقیه بهتر به نظر میومد پس همونو پوشیدم (عکسش رو میزارم) و یک آرایش ملیحی کردم و موهام رو باز گزاشتم بعد رفتم پایین.
تهیونگ: دیدم که ا.ت داره میاد پایین و یه لباسی پوشیده بود که بالای زانوهاش بود و پای سفیدش معلوم بود ، دلم میخواست پاهاش رو گاز بگیرم.
ا.ت: ارباب من آمادهام که بریم.
تهیونگ: وایی بیبی من چه خوشگل شده🤤
فقط بیب این انگشتر رو بنداز دستت میخوام بقیه فکر کنن که من تو باهمیم .
ا.ت: چشم ارباب.
تهیونگ: بهم بگو وی
ا.ت: ........
ا.ت: سوار لیموزین شدیم و رفتیم پارتی وقتی رسیدیم ۵۰ تا بادیگارد اونجا وایساده بود تا کسی به وی آسیبی نزنه.
وی: بیبی از کنار من جم نخور
ا.ت: اوهوم
جین: سلام تهیونگ(جین دوست صمیمی وی)
وی: سلام
جین: خانم رو معرفی نمیکنی
وی: ایشون همسر من هستن
ا.ت: سلام
جین: های
ا.ت: وقتی رفتیم داخل همه داشتن به من و وی نگاه میکردند که یهو........
۴.۷k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.