قلب آبی( پارت ۶ )
از زبان ا/ت :
ساعت ۰۰:۰۰ نیمه شب بود و تو خونه بودم... داشتم که بازی دنس انجام میدادم که یه پیام جدید برام اومد از دوستم یجی ( یجی ایتزی نیست اسمی به ذهنم نرسید) باهاش قرار گذاشتم فردا ببینمش
فردا صبح :
ا/ت: سلام یجی
یجی: چطوری دختر؟
ا/ت: خوبم ممنون خیلی وقت بود ندیده بودمت
یجی: اره... چطوره یه کم قدم بزنیم.. باهات حرف دارم..
چند دقیقه بعد...
یجی: ببینم تا الان با کسی آشنا نشدی؟
ا/ت: راستش.. چرا
یجی: اسمش؟
ا/ت: کیم تهیونگ..
یجی: صبر کن ببینم واقعا گفتی کیم تهیونگ؟( تعجب کرده)
ا/ت: اره... چطور مگه؟ میشناسیش؟
یجی: اره.. اون رئیس شرکتیه که من توش کار میکنم..
ا/ت:خب.. خوبه.. راستی ! مگه الان وسط کارت نیست؟ چطوری اومدی بیرون؟
یجی: راستش .. یه اتفاقی دیشب تو شرکت رخ داد گفتن فردا نیاین شرکت..
ا/ت : مگه چی شده؟ ( نگرانه)
یجی: درست نمیدونم... انگار یه نفر قسط کشتن یکی از کارمندا رو داشته..
ا/ت : ( شک شده)
چند ساعت بعد :
از زبان ا/ت :
از یجی خدافظی کردم و رفتم خونه.. دوش گرفتم تا بخوابم ولی به تهیونگ زنگ زدم... تا درست بفهمم چی شده..
از زبان تهیونگ :
همچی داشت بهم میریخت.. ا/ت زنگ زد .. خوشحال شدم..
ا/ت : تهیونگ ! یه خبرایی به گوشم رسیده.. درسته؟
ساعت ۰۰:۰۰ نیمه شب بود و تو خونه بودم... داشتم که بازی دنس انجام میدادم که یه پیام جدید برام اومد از دوستم یجی ( یجی ایتزی نیست اسمی به ذهنم نرسید) باهاش قرار گذاشتم فردا ببینمش
فردا صبح :
ا/ت: سلام یجی
یجی: چطوری دختر؟
ا/ت: خوبم ممنون خیلی وقت بود ندیده بودمت
یجی: اره... چطوره یه کم قدم بزنیم.. باهات حرف دارم..
چند دقیقه بعد...
یجی: ببینم تا الان با کسی آشنا نشدی؟
ا/ت: راستش.. چرا
یجی: اسمش؟
ا/ت: کیم تهیونگ..
یجی: صبر کن ببینم واقعا گفتی کیم تهیونگ؟( تعجب کرده)
ا/ت: اره... چطور مگه؟ میشناسیش؟
یجی: اره.. اون رئیس شرکتیه که من توش کار میکنم..
ا/ت:خب.. خوبه.. راستی ! مگه الان وسط کارت نیست؟ چطوری اومدی بیرون؟
یجی: راستش .. یه اتفاقی دیشب تو شرکت رخ داد گفتن فردا نیاین شرکت..
ا/ت : مگه چی شده؟ ( نگرانه)
یجی: درست نمیدونم... انگار یه نفر قسط کشتن یکی از کارمندا رو داشته..
ا/ت : ( شک شده)
چند ساعت بعد :
از زبان ا/ت :
از یجی خدافظی کردم و رفتم خونه.. دوش گرفتم تا بخوابم ولی به تهیونگ زنگ زدم... تا درست بفهمم چی شده..
از زبان تهیونگ :
همچی داشت بهم میریخت.. ا/ت زنگ زد .. خوشحال شدم..
ا/ت : تهیونگ ! یه خبرایی به گوشم رسیده.. درسته؟
۱۵.۰k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.