تک پارتی 🎀💖
تک پارتی 🎀💖
از نامجون 🎀💖
چهارشنبه بود همون روری که عاشقشم با خوشحالی کوله ام رو برداشتم و حرکت کردم به سمت خونه
ویو ا.ت
اسم من کیم ا.ت هستش ۱۷ سالمه و امشب تولدمه ۱۸ سالگیمه خب من خانوادمو تو ۵ سالگی از دست دادم و عموی ناخوانده ام منو به فرزندی قبول کرد
رسیدم خونه در رو زدم یکی از خدمتکارا در باز کرد دکمه های بالاش باز بود بهش توجه نکردم رفتم داخل دادم نامی نشسته رو مبل و عصابش خورده
ا.ت:ددیییییی من اومدم
نامجون :خوش اومدی دویست دفعه گفتم منو ددی صدا نکن
ا.ت:همه دارن جون میدن من ددی صداشون کنم (خیلی آروم )
نامجون:من میتونم کاری کنم تو جون بدی در ضمن اگه بفهمم با پسری هستی کلت میره پیش اونا
به سر گوزن و خرس اشاره کرد
ا.ت: هی مستر آرام باش
رفتم سمتش رو پاهاش نشستم
نامجون:چیکار میکین باشو
ا.ت:هیییی چه بد که امشب تولدمه هیچکس نیس واسم تولد بگیره
نامجون :امشب نمیشه میریم خونه ی هیونگ نمیشه بمونه واسه فردا
ا.ت:لذت تولد به همون شبی هستش که تولده
نامجون:لذت رابطه هم به همون شبی هستش پیشنهاد رو میدی
ا.ت:هی منظورت چیه
(بچه ها نامی و ا.ت مثل دو تا دوستن )
از پاهاش پاشدم رفتم بالا سمت اتاقم در بازکردن کوبیدم و لباسامو در آوردم پرتشون کرد این طرف اون طرف
نامی:درست رو بخون شب کار داریم
ا.ت:فقط درس درس درس خسته شدم
نامی :نشنیدم چشمت رو
ا.ت :عوضی *آروم ...چشممممم
نامی :خوبه
شب شده بود داشتم فیزیک میخوندم که نامجون اومد داخل
نامجون:دارم میدم خونه ی هیونگ
ا.ت:منم میام
نامجون :کتاب ر بده
ا.ت:بیا
نامجون یه سوال پرسید و ا.ت مثل بلبل جواب داد
نامجون:خوبه یه لباس خوب بپوش مراسم هست اونجا
ا.ت:نیشخند*باشه
نامجون رفت بیرون منم کردمو باز کردم و یه لباس جیگر انتخاب کردم و تینت زدم رفتم پایین
سوار ماشین شدن سرش تو گوشی بود
جا نشد بیا کامنتا
از نامجون 🎀💖
چهارشنبه بود همون روری که عاشقشم با خوشحالی کوله ام رو برداشتم و حرکت کردم به سمت خونه
ویو ا.ت
اسم من کیم ا.ت هستش ۱۷ سالمه و امشب تولدمه ۱۸ سالگیمه خب من خانوادمو تو ۵ سالگی از دست دادم و عموی ناخوانده ام منو به فرزندی قبول کرد
رسیدم خونه در رو زدم یکی از خدمتکارا در باز کرد دکمه های بالاش باز بود بهش توجه نکردم رفتم داخل دادم نامی نشسته رو مبل و عصابش خورده
ا.ت:ددیییییی من اومدم
نامجون :خوش اومدی دویست دفعه گفتم منو ددی صدا نکن
ا.ت:همه دارن جون میدن من ددی صداشون کنم (خیلی آروم )
نامجون:من میتونم کاری کنم تو جون بدی در ضمن اگه بفهمم با پسری هستی کلت میره پیش اونا
به سر گوزن و خرس اشاره کرد
ا.ت: هی مستر آرام باش
رفتم سمتش رو پاهاش نشستم
نامجون:چیکار میکین باشو
ا.ت:هیییی چه بد که امشب تولدمه هیچکس نیس واسم تولد بگیره
نامجون :امشب نمیشه میریم خونه ی هیونگ نمیشه بمونه واسه فردا
ا.ت:لذت تولد به همون شبی هستش که تولده
نامجون:لذت رابطه هم به همون شبی هستش پیشنهاد رو میدی
ا.ت:هی منظورت چیه
(بچه ها نامی و ا.ت مثل دو تا دوستن )
از پاهاش پاشدم رفتم بالا سمت اتاقم در بازکردن کوبیدم و لباسامو در آوردم پرتشون کرد این طرف اون طرف
نامی:درست رو بخون شب کار داریم
ا.ت:فقط درس درس درس خسته شدم
نامی :نشنیدم چشمت رو
ا.ت :عوضی *آروم ...چشممممم
نامی :خوبه
شب شده بود داشتم فیزیک میخوندم که نامجون اومد داخل
نامجون:دارم میدم خونه ی هیونگ
ا.ت:منم میام
نامجون :کتاب ر بده
ا.ت:بیا
نامجون یه سوال پرسید و ا.ت مثل بلبل جواب داد
نامجون:خوبه یه لباس خوب بپوش مراسم هست اونجا
ا.ت:نیشخند*باشه
نامجون رفت بیرون منم کردمو باز کردم و یه لباس جیگر انتخاب کردم و تینت زدم رفتم پایین
سوار ماشین شدن سرش تو گوشی بود
جا نشد بیا کامنتا
۳۳۲
۰۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.