فیک(??Why you)پارت(47)
تند دوید سمت ا/ت که........خوب...تقصیر من نیست من یه نویسنده و تخیلات خودمو دارم!
وقتی که موجیو داشت موز میخورد پوستشو انداخته بود رو زمین...خوب...که یدفعه پای تهیونگ رفت روش(ادمین درحاله جر خوردن)
و با سر مبارکش رفت تو کف زمین
موجیو:اوخ
ا/ت:برگه اوله دفترو دید .....سرش مثله اون کارکردی انیمه ای ده بود که موهای جلوی صورتش و گرفته در و یه هاله سیاه انداخته بود رو چشمش *
تهیونگ: آخ سرم........
جین:ته حالت خوبه!یا من یه شوخی کردم تو چرا جدیدش گرفتی !!
تهیونگ:جین خفه شو!!!کم کم داشت گریش میگرفت ولی نمخواست نشون بده بخاطره یه عکس مسخره که واسه خیلی وقته پیشه اعصاب فاکیش خراب بشه ولی........نمیتونست....که ا/ت دفترچه رو بست و رفت سمت تهیونگ و تهیونگی که سرشو پایین گرفته بود رو ...دستاشو دور صورت تهیونگ قاب کرد و بالا گرفت *
ا/ت:واقعا خیلی مشنگی ته....بعدشم عکس عکسه چه واسه بلوغ که غیر بلوغ همه ما همین دوره رو گذروندیم و تکامل پیدا کردیم
تهیونگ:ا/ت خیره*
ا/ت:بعدشم......تو دیگه تهه اسکای واقعا
تهیونگ:ها؟!
ا/ت:عکسی تو اون دفتر نبود که خودتو داشتی براش جر میدادی
تهیونگ:•_•
ا/ت:•_•
تهیونگ :ا/ت یه لحظه اینجا وایسا الان میام
جین :یاااااااااااااااااااا کمکم کنید....چخه گوزینه چوسو
یاااااااااااا دوید رفت*
تهیونگ:وایسا باهات کاری ندارم فقط میخوام یکمی بک*نم*ت!
دوید دنبال جین*
ا/ت:خنده*
همه اعضا داشتم به منظره خنده دار جلوشان نگاه میکردن و میخندیدن همینطور که میخندیدن به ا/ت نگاهی کردن که داشت میخندید......انگار از تهه دل بود خندش....خیلی روحیشون عوض شده بود....جو اون عمارت دیگه مثله قبل نبود...چون اینا به لطف یه نفر.....ا/ت!
وقتی که موجیو داشت موز میخورد پوستشو انداخته بود رو زمین...خوب...که یدفعه پای تهیونگ رفت روش(ادمین درحاله جر خوردن)
و با سر مبارکش رفت تو کف زمین
موجیو:اوخ
ا/ت:برگه اوله دفترو دید .....سرش مثله اون کارکردی انیمه ای ده بود که موهای جلوی صورتش و گرفته در و یه هاله سیاه انداخته بود رو چشمش *
تهیونگ: آخ سرم........
جین:ته حالت خوبه!یا من یه شوخی کردم تو چرا جدیدش گرفتی !!
تهیونگ:جین خفه شو!!!کم کم داشت گریش میگرفت ولی نمخواست نشون بده بخاطره یه عکس مسخره که واسه خیلی وقته پیشه اعصاب فاکیش خراب بشه ولی........نمیتونست....که ا/ت دفترچه رو بست و رفت سمت تهیونگ و تهیونگی که سرشو پایین گرفته بود رو ...دستاشو دور صورت تهیونگ قاب کرد و بالا گرفت *
ا/ت:واقعا خیلی مشنگی ته....بعدشم عکس عکسه چه واسه بلوغ که غیر بلوغ همه ما همین دوره رو گذروندیم و تکامل پیدا کردیم
تهیونگ:ا/ت خیره*
ا/ت:بعدشم......تو دیگه تهه اسکای واقعا
تهیونگ:ها؟!
ا/ت:عکسی تو اون دفتر نبود که خودتو داشتی براش جر میدادی
تهیونگ:•_•
ا/ت:•_•
تهیونگ :ا/ت یه لحظه اینجا وایسا الان میام
جین :یاااااااااااااااااااا کمکم کنید....چخه گوزینه چوسو
یاااااااااااا دوید رفت*
تهیونگ:وایسا باهات کاری ندارم فقط میخوام یکمی بک*نم*ت!
دوید دنبال جین*
ا/ت:خنده*
همه اعضا داشتم به منظره خنده دار جلوشان نگاه میکردن و میخندیدن همینطور که میخندیدن به ا/ت نگاهی کردن که داشت میخندید......انگار از تهه دل بود خندش....خیلی روحیشون عوض شده بود....جو اون عمارت دیگه مثله قبل نبود...چون اینا به لطف یه نفر.....ا/ت!
۱۰.۰k
۱۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.