رمان شراب خونی 🤤🍷

#شراب_خونی
#part75
"ویو کوک"
داشتم به حرف های تهیونگ گوش میکردم که جیمین اومد
جیمین:هه توی عوضی میخوای من و بکشی؟
تهیونگ:نمیتونی باور کنی نه؟
جیمین:میدونی ...یکم باور کردنش سخته...تو یک دورگه ای پس خیلی ضعیفی!😏
جین:بهتره اون دهن کثیفت رو ببندی!
جیمین:چیشد؟بهتون برخورد خون اشام های احمق؟
و وقتی میخواست بره
تهیونگ به سمت جیمین حمله ور شد...هولش داد و جیمین افتاد رو زمین...تا تونست روی صورتش و بدنش مشت زد
تهیونگ:توی احمق بورام من رو کشتی...توی اشغال اون رو از من دور کردی...زندگیم رو ازم گرفتی...چرا؟اخه برای چی؟...هان؟
همینطور که تو اون رو کشتی من تورو میکشم عوضی!
جیمین:..ی....یک...را....راهه...دیگه...هم....ه....هس.....هست!
تهیونگ:چی؟
جیمین:یک‌راه دیگه هست ولی من به توی اشغال نمیگم
جونگ کوک:تهیونگ برو اونور...الان چه زری زدی؟گفتی راه دیگه؟مگه نمیدونی که بورام مرده؟هان؟(داد)
جیمین:هه ...چرا میدونم...مگه نمیدونی که خودم کشتمش؟ولی راهه دیگه هم هست که بتونین اون رو زندش کنید
کوک چاقو رو ورداشت و گذاشت روی گلو جیمین
جیمین:بهتره اون دهنت رو باز کنی و حرف بزنی وگرنه این دنیای رو روی سرت خراب میکنم و زندت نمیزارم!
جیمین:با...باشه....
"میدونم مسخره شده...ولی به این پارت نیاز داشتم"