تقریبا نیمه شب بود که تهیونگ رفت سمت اتاق ا.ت و در زد.
تقریبا نیمه شب بود که تهیونگ رفت سمت اتاق ا.ت و در زد.
ا.ت . بفرمایید
تهیونگ. ا.ت م منظور شاهدخت پارک میتونم بیام داخل؟ (هول شده و مضطرب
ا.ت در رو باز میکنه و میگه
ا.ت . کاری داشتین شاهزاده کیم؟
تهیونگ. اِممم ا.ت میتونیم مثل قبل صمیمی باشیم منظور میشه دیگه رسمی نباشی؟ (هول شده و مضطرب
ا.ت . ا البته، لطفا بیا تو (متعجب
تهیونگ میره میشینه روی صندلیه جلوی تخت ا.ت و میگه
ا.ت . چیزی شده تهیونگ (نگران
تهیونگ. ا.ت نمیدونم چجوری بگم خب راستش من من اممم ا.ت من دوسِت دارم (خیلی مضطرب) (سرشو انداخته پایین)
ا.ت . چ چی نه امکان نداره نه نه شما (متعجب و کمی ذوق زده) (تهیونگ حرفش رو قطع میکنه)
تهیونگ. ا.ت نمیخوام چیزی بگی فقط خواستم اطلاع بدم (خجالت زده
که یهو ا.ت میپره بغل تهیونگ و میگه
ا.ت . عاشقتم (ذوق زده
تهیونگ. پس میشه یه قولی بدی؟ (خوشحال
ا.ت . البته
تهیونگ. قول بده همیشه عاشقم باشی و ترکم نکنی.
ا.ت . قول میدم
فردای اون روز ا.ت به خانوادش همه چی رو میگه و اون ها هم موافقت میکنن و ۱ سال بعد ا.ت و تهیونگ صاحب دو تا بچه شدن ....
پایان❤
ا.ت . بفرمایید
تهیونگ. ا.ت م منظور شاهدخت پارک میتونم بیام داخل؟ (هول شده و مضطرب
ا.ت در رو باز میکنه و میگه
ا.ت . کاری داشتین شاهزاده کیم؟
تهیونگ. اِممم ا.ت میتونیم مثل قبل صمیمی باشیم منظور میشه دیگه رسمی نباشی؟ (هول شده و مضطرب
ا.ت . ا البته، لطفا بیا تو (متعجب
تهیونگ میره میشینه روی صندلیه جلوی تخت ا.ت و میگه
ا.ت . چیزی شده تهیونگ (نگران
تهیونگ. ا.ت نمیدونم چجوری بگم خب راستش من من اممم ا.ت من دوسِت دارم (خیلی مضطرب) (سرشو انداخته پایین)
ا.ت . چ چی نه امکان نداره نه نه شما (متعجب و کمی ذوق زده) (تهیونگ حرفش رو قطع میکنه)
تهیونگ. ا.ت نمیخوام چیزی بگی فقط خواستم اطلاع بدم (خجالت زده
که یهو ا.ت میپره بغل تهیونگ و میگه
ا.ت . عاشقتم (ذوق زده
تهیونگ. پس میشه یه قولی بدی؟ (خوشحال
ا.ت . البته
تهیونگ. قول بده همیشه عاشقم باشی و ترکم نکنی.
ا.ت . قول میدم
فردای اون روز ا.ت به خانوادش همه چی رو میگه و اون ها هم موافقت میکنن و ۱ سال بعد ا.ت و تهیونگ صاحب دو تا بچه شدن ....
پایان❤
۴.۰k
۲۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.