hot chocolate
hot chocolate
پارت آخر
کوک : میخوای چه غلطی کنی
دوهیون: به جای این یونا رو بکش
یونا : من و تو اصلا ازدواج نکردیم بدبخت
همه : چی
یونا : ما ازدواج نکردیم ازهم خوشمون نمیومد
کوک : خب چه کنیم
سوکیی : ما نقشه ریخته بودیم شما رو از هم جدا کنیم
دوهیون : بای بای
یونا : آفرین خره
دوهیون : خفه شامپانزه
یونا : منو دوهون دوستای دوران ابتدایی هستیم
یورا : خب
ونا : من اینو میخوام
به من اشاره کرد
کوک : منو ؟
جین : بچه ها
ته : در واقع ماهم میخوایم شما به هم برسین
سوکیی : دایی لطفا این تفنگو بردار
کوک : عه
تفنگو گذاشتم تو جیبم
جیمین : چیکار میکنی
کوک : چی
نامی : یونا رو دوست داری ؟
کوک : الان من نمیدونم چرا اینجام اگه بگم دوسش دارم من تا سه روز دیگه نیستم خب اگه بگم نه زندگیم یه خوبی و خوشی تموم میشه
یونا : تاکید میکنم من اینو میخواممممممممممممممم " داد "
کوک : خفه کر شدم
یونا : میخوامممممممممممممممممممممممممممممم " داد "
رفتم بوسیدمش
جین : هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
یونا : " تعجب "
کوک: آخیش خفه شد
انداختمش رو کولم
کوک : خب این زن منه خداحافظ
یورا : و اینطوری به هم رسیدن
جین : خیلی ناراحت کنندس چرا باید بمیرند
یورا : این کتابی بود که من بر اثر زندگی عموت نوشتم
یی هیون و لیتا : پس اینایی که الان مردن عمو و زن عمو ی ما بودن
لیا : آره عزیزم
ته : چرا باید بمیرند چرا
درسته یونا و کوک مردن و این کتابیه که یورا بر اثر زندگیشون نوشته
جیمین: وقتشه
کوکیا : همه آماده اید
همه : آره
همه : امیدواریم خوب و خوش زندگی کنید تو اون دنیا مال دلمون براتون تنگ میشه چرا بدون خداحافظی رفتین خیلی دوست داشتیم کنارمون میبودین ما دوستون داریم
و اینگونه بود که همه از پرت گاه پریدن پایین و خود را کشتن
پایانی غم انگیز
🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🍊🧡🍊🧡🍊🧡
پارت آخر
کوک : میخوای چه غلطی کنی
دوهیون: به جای این یونا رو بکش
یونا : من و تو اصلا ازدواج نکردیم بدبخت
همه : چی
یونا : ما ازدواج نکردیم ازهم خوشمون نمیومد
کوک : خب چه کنیم
سوکیی : ما نقشه ریخته بودیم شما رو از هم جدا کنیم
دوهیون : بای بای
یونا : آفرین خره
دوهیون : خفه شامپانزه
یونا : منو دوهون دوستای دوران ابتدایی هستیم
یورا : خب
ونا : من اینو میخوام
به من اشاره کرد
کوک : منو ؟
جین : بچه ها
ته : در واقع ماهم میخوایم شما به هم برسین
سوکیی : دایی لطفا این تفنگو بردار
کوک : عه
تفنگو گذاشتم تو جیبم
جیمین : چیکار میکنی
کوک : چی
نامی : یونا رو دوست داری ؟
کوک : الان من نمیدونم چرا اینجام اگه بگم دوسش دارم من تا سه روز دیگه نیستم خب اگه بگم نه زندگیم یه خوبی و خوشی تموم میشه
یونا : تاکید میکنم من اینو میخواممممممممممممممم " داد "
کوک : خفه کر شدم
یونا : میخوامممممممممممممممممممممممممممممم " داد "
رفتم بوسیدمش
جین : هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
یونا : " تعجب "
کوک: آخیش خفه شد
انداختمش رو کولم
کوک : خب این زن منه خداحافظ
یورا : و اینطوری به هم رسیدن
جین : خیلی ناراحت کنندس چرا باید بمیرند
یورا : این کتابی بود که من بر اثر زندگی عموت نوشتم
یی هیون و لیتا : پس اینایی که الان مردن عمو و زن عمو ی ما بودن
لیا : آره عزیزم
ته : چرا باید بمیرند چرا
درسته یونا و کوک مردن و این کتابیه که یورا بر اثر زندگیشون نوشته
جیمین: وقتشه
کوکیا : همه آماده اید
همه : آره
همه : امیدواریم خوب و خوش زندگی کنید تو اون دنیا مال دلمون براتون تنگ میشه چرا بدون خداحافظی رفتین خیلی دوست داشتیم کنارمون میبودین ما دوستون داریم
و اینگونه بود که همه از پرت گاه پریدن پایین و خود را کشتن
پایانی غم انگیز
🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🍊🧡🍊🧡🍊🧡
۴.۲k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.