mysterious p4
وارد شرکت شد و بی حوصله روی صندلی لم داد ، چشماش رو بست و ساعدش رو روی صورتش گذاشت
تصویر دختر چند دقیقه پیش جلوی چشماش نقش بست ، زیبا و ظریف اما خیلی تیز!
قلبش تند کوبید که چشماش رو باز کرد، ماگ قهوه رو مزه مزه کرد و پایین فرستاد و سعی کرد فکرش رو از اون دختر دور کنه ...
روی کاناپه خسته خوابیده بود که صدای زنگ رو شنید
در رو با عجله باز کرد و با دیدن پیک غذا نگاهش وا رفت
تشکر کرد و بعد از تسویه حساب در رو بست ، کم کم داشت به نیومدنش باور میآورد که زنگ در به صدا اومد ، نفس عمیقی گرفت و موهاش رو مرتب کرد
در رو باز کرد و با دیدن جسم ظریفی بین در بی اخیتار لبخند گوشه لبش نشست
در رو کامل باز کرد و با ورودش در رو بست
" خوش اومدی" teahyung
نیم نگاهی به چشماش انداخت ، چشمایی که از نظرش خیلی آشنا بود !
" ممنون ، خب حالا اومدم بگو چطور کار کنم؟" Lidia
روی صندلی نشست و چاپستیک رو بین انگشتاش تاب داد
" قراره توی خونه من زندگی کنی، یعنی هر لحظه و هر ثانیه که بخوام باید اینجا باشی!"
teahyung
اخماش شدید شد
" من بیکار نیستم که بخاطر برنامه های جنابعالی بیام اینجا زندگی کنم " Lidia
سری تکون داد
" اینم حرفیه ، اما من وقتی چیزی رو بخوام مجبوره که باشه دل به خواه خودش عملی نمیشه " teahyung
دستش مشت شد
" من برده ی تو نیستم!" Lidia
نیشخند زد
" الان میبینی!" teahyung
هنوز یک ثانیه از حرفش نگذشته بود که گوشیش به زنگ اومد، از جیبش بیرون آورد و وصل کرد و بلافاصله صدای عصبی مردی توی گوشش پیچید
" دیگه حق نداری بیای سر کار لیدیا! به اندازه کافی گند زدی به من و رستوران برو یه جا دیگه خراب کاری کن دختره ی بی دست و پا "
شوکه به گوشی قطع شده خیره شد ، سرش بالا اومد و با دیدن نیشخند مسخره اون مرد سمت در چرخید
دستیگره رو گرفت و نکشیده کمرش تو مشت گرفته شد
تصویر دختر چند دقیقه پیش جلوی چشماش نقش بست ، زیبا و ظریف اما خیلی تیز!
قلبش تند کوبید که چشماش رو باز کرد، ماگ قهوه رو مزه مزه کرد و پایین فرستاد و سعی کرد فکرش رو از اون دختر دور کنه ...
روی کاناپه خسته خوابیده بود که صدای زنگ رو شنید
در رو با عجله باز کرد و با دیدن پیک غذا نگاهش وا رفت
تشکر کرد و بعد از تسویه حساب در رو بست ، کم کم داشت به نیومدنش باور میآورد که زنگ در به صدا اومد ، نفس عمیقی گرفت و موهاش رو مرتب کرد
در رو باز کرد و با دیدن جسم ظریفی بین در بی اخیتار لبخند گوشه لبش نشست
در رو کامل باز کرد و با ورودش در رو بست
" خوش اومدی" teahyung
نیم نگاهی به چشماش انداخت ، چشمایی که از نظرش خیلی آشنا بود !
" ممنون ، خب حالا اومدم بگو چطور کار کنم؟" Lidia
روی صندلی نشست و چاپستیک رو بین انگشتاش تاب داد
" قراره توی خونه من زندگی کنی، یعنی هر لحظه و هر ثانیه که بخوام باید اینجا باشی!"
teahyung
اخماش شدید شد
" من بیکار نیستم که بخاطر برنامه های جنابعالی بیام اینجا زندگی کنم " Lidia
سری تکون داد
" اینم حرفیه ، اما من وقتی چیزی رو بخوام مجبوره که باشه دل به خواه خودش عملی نمیشه " teahyung
دستش مشت شد
" من برده ی تو نیستم!" Lidia
نیشخند زد
" الان میبینی!" teahyung
هنوز یک ثانیه از حرفش نگذشته بود که گوشیش به زنگ اومد، از جیبش بیرون آورد و وصل کرد و بلافاصله صدای عصبی مردی توی گوشش پیچید
" دیگه حق نداری بیای سر کار لیدیا! به اندازه کافی گند زدی به من و رستوران برو یه جا دیگه خراب کاری کن دختره ی بی دست و پا "
شوکه به گوشی قطع شده خیره شد ، سرش بالا اومد و با دیدن نیشخند مسخره اون مرد سمت در چرخید
دستیگره رو گرفت و نکشیده کمرش تو مشت گرفته شد
۳۶.۰k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.