○{فیک ته}● قسمت اخر فصل یک
○{فیک ته}● قسمت اخر فصل یک
خب فک نکنین دوستون دارم فقط بیکار بودم
شروع میکنیم
بچه ها اینجا ات می خواد با سانا اون یکی دوستاشون برن بیرون کوکی هم میره خونه خودشون اینجا ته میره بار با کوکی
ات ویو
با بچه ها رفتیم بیرون اون کلبه ای که منو سانا خریدیم اونجا رفتیم دو روز موندیم دلم برا ته تنگ شده دلم واسه هیون سوک هم تنگ شده خیلی
ته یکم پول داده بود که بریم خوراکی بخریم خیلی چیزا خریدیم شب نشینی کردیم رفتیم شنا یوگا کار کردیم( اوه خانم یکم از فاط وحشی بودن در اومده )
ته ویو
تو این مدت لیا می خواست بهم نزدیک بشه ولی موفق نشد
رفتم
توی دلم تعجب کردم لیا لباسش باز نبود لباس کاری بود ولش کردم
ته: برام یه قهوه بیار
لیا: چشم اقای رییس
بعد پنج مین برام اورد
حس کردم گرممه فهمید تو قهوه تحریک نتونستم تحمل کنم
(اینجارو میزارم برو ذهن منحرف خودتون تسبیحا بدس فک کنید)
فردا لیا بردم تو خونه از ات بهتره خوشگل تره
لیا:صبح بخیر ددی
ته: صبح بخیر بیبی گرل
لیا: ددی میشه دوباره با هم س.. بکنیم
ته: ا و م بیبی من که لذت می برم
لیا: هورا (یه حالت بین عشوه چندش و کیوت )
ته:خب بیبی وقتشه
لیا: اوم ددی شروع کنیم
(بازم میسپارم به ذهن منحرفتون یاه یاه)
ات ویو
امروز میرم خونه هورا
رفتم تو خونه دیدم صدا اه و نالا میاد فقط نگران بودم اون چیزی که فک میکنم نباشه( ات جان همون چیزی که فکرشو میکنی هست)
بعد دیدم ته داره با منشیش دختره بهم خیانت میکنه
چمدونمو گرفتم دستم رفتم خونه ای کتو دریا بود
وای به حالتون اگه گفتید کمه منتظر فصل دو باشید
بای
خب فک نکنین دوستون دارم فقط بیکار بودم
شروع میکنیم
بچه ها اینجا ات می خواد با سانا اون یکی دوستاشون برن بیرون کوکی هم میره خونه خودشون اینجا ته میره بار با کوکی
ات ویو
با بچه ها رفتیم بیرون اون کلبه ای که منو سانا خریدیم اونجا رفتیم دو روز موندیم دلم برا ته تنگ شده دلم واسه هیون سوک هم تنگ شده خیلی
ته یکم پول داده بود که بریم خوراکی بخریم خیلی چیزا خریدیم شب نشینی کردیم رفتیم شنا یوگا کار کردیم( اوه خانم یکم از فاط وحشی بودن در اومده )
ته ویو
تو این مدت لیا می خواست بهم نزدیک بشه ولی موفق نشد
رفتم
توی دلم تعجب کردم لیا لباسش باز نبود لباس کاری بود ولش کردم
ته: برام یه قهوه بیار
لیا: چشم اقای رییس
بعد پنج مین برام اورد
حس کردم گرممه فهمید تو قهوه تحریک نتونستم تحمل کنم
(اینجارو میزارم برو ذهن منحرف خودتون تسبیحا بدس فک کنید)
فردا لیا بردم تو خونه از ات بهتره خوشگل تره
لیا:صبح بخیر ددی
ته: صبح بخیر بیبی گرل
لیا: ددی میشه دوباره با هم س.. بکنیم
ته: ا و م بیبی من که لذت می برم
لیا: هورا (یه حالت بین عشوه چندش و کیوت )
ته:خب بیبی وقتشه
لیا: اوم ددی شروع کنیم
(بازم میسپارم به ذهن منحرفتون یاه یاه)
ات ویو
امروز میرم خونه هورا
رفتم تو خونه دیدم صدا اه و نالا میاد فقط نگران بودم اون چیزی که فک میکنم نباشه( ات جان همون چیزی که فکرشو میکنی هست)
بعد دیدم ته داره با منشیش دختره بهم خیانت میکنه
چمدونمو گرفتم دستم رفتم خونه ای کتو دریا بود
وای به حالتون اگه گفتید کمه منتظر فصل دو باشید
بای
۷.۳k
۲۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.