𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐
دخترک بدن کوفتشو که بر اثر کتک های پدرش به این روز افتاد بود
کشون کشون به حموم رسوند
داخل وان نشست و ابو باز کرد
با برخورد اب به بدنش جای کتکا میسوخت
دخترک از شدت درد گریه میکرد
بعد از انجام کارها از حموم بیرون اومد
موهاشو خشک کرد لباساشو پوشید
اون دختر فقط 4 سالش بود چرا باید اینهمه عذاب بکشه
چطور میتونن یه بچه چهار ساله رو زیر بار کتک بگیرن
دخترک که کسیو نداشت حرفه دلشو باهاش بزنه
پس شروع کرد با خودش حرف زند
چون بهترین همراز و همصحبت دختر خودش بود
دخترک با لحن کودکانه اش شروع به حرف زدن کرد
هیچوقت نمیدونم چرا همه انقد باهام بدن چرا من هیچکسو ندارم من گناه دارم تنهاییو دوست ندارم
نباید هیچوقت به این دنیا می اومدم *گریه* 𝒂𝒕
یهو در اتاق باز شد
پدرش بود همون کسی که تا نیم ساعت پیش بدن ظریف دخترک رو زیر کتک گرفته بود
«فلش بک»
تا کی میخوایی به این کارا ادامه بدی𝒂𝒕
تا وقتی که تو بمیری فهمیدی باید بمیری تو نباید به دنیا می اومدی تو مایه ننگ این خاندانی
تو باید بمیری _بمیر_بمیر _بمیر 𝑱𝒐𝒏𝒈 𝒔𝒖𝒌
*نکته اسم پدر ات جونگ سوکه*
«پایان فلش بک»
دخترک ترسیده توی خودش جمع شد
که پدرش گفت
بیا شام کوفت کن فردا نگی بهت غذا ندادیم 𝑱𝒐𝒏𝒈 𝒔𝒖𝒌
دخترک با این که سن کمی داشت اما جلوی کسی کم نمیورد
نمیخورم نترس به کسی نمیگم بهم غذا ندادی میگم خودم نخوردم 𝒂𝒕
سیلی زیر گوش دختر زد و گفت
کوفت بخوری لیاقت محبتم نداری 𝑱𝒐𝒏𝒈 𝒔𝒖𝒌
محبتتو بزار برای زنت 𝒂𝒕
اینو گفت و از اتاق رفت بیرون و رفت قایم شد تا دیگه پدرش پیداش نکنه تا بخواد کتکش بزنه اشک های اون دخترو هر کسی نمیتونست ببینه اون دختر با اینکه سنش کم بود ولی خیلی دختر قوی بود
دخترک بدن کوفتشو که بر اثر کتک های پدرش به این روز افتاد بود
کشون کشون به حموم رسوند
داخل وان نشست و ابو باز کرد
با برخورد اب به بدنش جای کتکا میسوخت
دخترک از شدت درد گریه میکرد
بعد از انجام کارها از حموم بیرون اومد
موهاشو خشک کرد لباساشو پوشید
اون دختر فقط 4 سالش بود چرا باید اینهمه عذاب بکشه
چطور میتونن یه بچه چهار ساله رو زیر بار کتک بگیرن
دخترک که کسیو نداشت حرفه دلشو باهاش بزنه
پس شروع کرد با خودش حرف زند
چون بهترین همراز و همصحبت دختر خودش بود
دخترک با لحن کودکانه اش شروع به حرف زدن کرد
هیچوقت نمیدونم چرا همه انقد باهام بدن چرا من هیچکسو ندارم من گناه دارم تنهاییو دوست ندارم
نباید هیچوقت به این دنیا می اومدم *گریه* 𝒂𝒕
یهو در اتاق باز شد
پدرش بود همون کسی که تا نیم ساعت پیش بدن ظریف دخترک رو زیر کتک گرفته بود
«فلش بک»
تا کی میخوایی به این کارا ادامه بدی𝒂𝒕
تا وقتی که تو بمیری فهمیدی باید بمیری تو نباید به دنیا می اومدی تو مایه ننگ این خاندانی
تو باید بمیری _بمیر_بمیر _بمیر 𝑱𝒐𝒏𝒈 𝒔𝒖𝒌
*نکته اسم پدر ات جونگ سوکه*
«پایان فلش بک»
دخترک ترسیده توی خودش جمع شد
که پدرش گفت
بیا شام کوفت کن فردا نگی بهت غذا ندادیم 𝑱𝒐𝒏𝒈 𝒔𝒖𝒌
دخترک با این که سن کمی داشت اما جلوی کسی کم نمیورد
نمیخورم نترس به کسی نمیگم بهم غذا ندادی میگم خودم نخوردم 𝒂𝒕
سیلی زیر گوش دختر زد و گفت
کوفت بخوری لیاقت محبتم نداری 𝑱𝒐𝒏𝒈 𝒔𝒖𝒌
محبتتو بزار برای زنت 𝒂𝒕
اینو گفت و از اتاق رفت بیرون و رفت قایم شد تا دیگه پدرش پیداش نکنه تا بخواد کتکش بزنه اشک های اون دخترو هر کسی نمیتونست ببینه اون دختر با اینکه سنش کم بود ولی خیلی دختر قوی بود
۴.۳k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.