فیک شرط "دروغ" فصل دوم;,پارت اول
.
.
گاه باید روئید ، از پسِ آن باران
� � � � � � �� � �گاه باید خندید ، بر غمي بي پایا꯭ن .
14:51
.
.
.یعنی چی خب؟! فردا هم نمیای؟...خیلی خب..خیلی خب کاری نداری؟ نه معلومه کاری نداری! پس خدافظ ..
گوشی رو قطع کرد و محکم انداختش روی مبل کنار خودش..
پاهاشو جمع کرد و بعد از چندثانیه با اخم فکر کردن، کاسه ی چیپس رو برداشت و تلویزیون رو روشن کرد. ناراحت و عصبی بود.اصلا فکر و ذهنش جایی که بهش خیره شده بود یا چیزی که میخورد نبود! فکرش پیش مردی بود که از چشماش بیشتر بهش اطمینان و اعتماد 'داشت' اما..حالا؟ بهش مشکوک شده ؟!! چه اتفاقی بینشون افتاده! رونا و جونگکوکی که 2 سال بدون هیچ اختلافی کنار هم زندگی میکردند.. تازه بدون اینکه کسی بجز دوست و آشناهاشون بو ببره .. اگه شایعه ی قرار گزاشتنشون پخش میشد و همه میفهمیدن،جونگکوک دیگه آیدل کمپانی بیگ هیت و عضو گروه بزرگ بی تی اس نبود!!! پس همون 2 سال پیش تصمیم گرفتن به کسی نگن..! قایمکی قرار گزاشتناشون..شیطنتای یواشکیشون..فرار کردن و قایم شدناشون...اما حالا چه اتفاقی افتاده؟ چرا رونا به جونگکوک اعتماد نداره!؟
.اه..امروزم سرش شلوغه! جالبه..خیلی جالبه..تقریبا 5 هفته هست که همدیگه رو ندیدیم و حتا درست و حسابی حرف هم نزدیم!
خب؛میدونید..توی همه ی روابط و زوج ها هروقت کسی قهر کنه طبیعتا طرف مقابل منت کشی میکنه و بالاخره آشتی میکنن! اما"این بار"بعد از دعوای جونگوک و رونا هیچکدوم منت کشی نرفتن! خب آره.."هیچکدوم" چون هردو قهر بودن..هردو عصبی بخاطر دعوایی که براشون پیش اومده بود..ولی بعد از اون کسی حاضر نشد غرورشو بشکنه..هردو منتظر بودن طرف مقابل بیاد تا حرف بزنن و مشکلشون و غده ی بزرگی که انگار توی گلوشون گیر کرده بود رو به زبون بیارن اما...خب وقتی هیچکدوم برای حرف زدن و رفع شدن مشکلشون پیش قدم نشدن قطعا اون غده و حرف ها روی دل جفتشون میمونه و کینه و ناراحتی خاصی ازهم دارن! حرف نزدن،مشکلشون رو نگفتن! بجاش باهم سرد شدن..کمتر حرف میزنن و همو نمیبینن؛
البته که هردو دلشون تنگ شده...دلتنگ چشم،دست و لب های هدیگه شدن..!
ولی چاره چیه وقتی این غرور لعنتی اجازه نمیده آدم قدم از قدم برداره؟
واقعا الان برای چی دارن خودشونو اذیت میکنن؟
یه دعوای ساده؟
یه مشکل کوچواو؟
یه دلخوری و ناراحتی؟
واقعا اینا به اندازه ی 2سال رابطه ی عاشقانه و بی عیب و ایراد می ارزه؟
بخاطر همین چیزای ساده و احمقانه رابطه ی دوسال رو بهم بزنن؟
مگه دوسال الکیه؟
دو سال..!
دو سال از عاشقی..
دو سال از زندگی..
دو سال از عمر..
ب.گ.ا رفت؟!
نه..نه! نمیتونه؛ نمیتونه اینجوری تموشه! این تازه شروعشه ..
شرط پارت بعد: 8 لایک و 8 کامنت
چون شروعشه و منم خیلی مهربونم بهتون سخت نمیگیرم.
#فیک #سناریو #فیک_بی_تی_اس
#فیک_شرط_دروغ #شرط_دروغ
#فیک_شرط_دروغ_فصل_دوم
#فیک_شرط_دروغ_فصل_دوم_پارت_اول
#فصل_دوم #فصل_2 #پارت_اول #پارت1
.
گاه باید روئید ، از پسِ آن باران
� � � � � � �� � �گاه باید خندید ، بر غمي بي پایا꯭ن .
14:51
.
.
.یعنی چی خب؟! فردا هم نمیای؟...خیلی خب..خیلی خب کاری نداری؟ نه معلومه کاری نداری! پس خدافظ ..
گوشی رو قطع کرد و محکم انداختش روی مبل کنار خودش..
پاهاشو جمع کرد و بعد از چندثانیه با اخم فکر کردن، کاسه ی چیپس رو برداشت و تلویزیون رو روشن کرد. ناراحت و عصبی بود.اصلا فکر و ذهنش جایی که بهش خیره شده بود یا چیزی که میخورد نبود! فکرش پیش مردی بود که از چشماش بیشتر بهش اطمینان و اعتماد 'داشت' اما..حالا؟ بهش مشکوک شده ؟!! چه اتفاقی بینشون افتاده! رونا و جونگکوکی که 2 سال بدون هیچ اختلافی کنار هم زندگی میکردند.. تازه بدون اینکه کسی بجز دوست و آشناهاشون بو ببره .. اگه شایعه ی قرار گزاشتنشون پخش میشد و همه میفهمیدن،جونگکوک دیگه آیدل کمپانی بیگ هیت و عضو گروه بزرگ بی تی اس نبود!!! پس همون 2 سال پیش تصمیم گرفتن به کسی نگن..! قایمکی قرار گزاشتناشون..شیطنتای یواشکیشون..فرار کردن و قایم شدناشون...اما حالا چه اتفاقی افتاده؟ چرا رونا به جونگکوک اعتماد نداره!؟
.اه..امروزم سرش شلوغه! جالبه..خیلی جالبه..تقریبا 5 هفته هست که همدیگه رو ندیدیم و حتا درست و حسابی حرف هم نزدیم!
خب؛میدونید..توی همه ی روابط و زوج ها هروقت کسی قهر کنه طبیعتا طرف مقابل منت کشی میکنه و بالاخره آشتی میکنن! اما"این بار"بعد از دعوای جونگوک و رونا هیچکدوم منت کشی نرفتن! خب آره.."هیچکدوم" چون هردو قهر بودن..هردو عصبی بخاطر دعوایی که براشون پیش اومده بود..ولی بعد از اون کسی حاضر نشد غرورشو بشکنه..هردو منتظر بودن طرف مقابل بیاد تا حرف بزنن و مشکلشون و غده ی بزرگی که انگار توی گلوشون گیر کرده بود رو به زبون بیارن اما...خب وقتی هیچکدوم برای حرف زدن و رفع شدن مشکلشون پیش قدم نشدن قطعا اون غده و حرف ها روی دل جفتشون میمونه و کینه و ناراحتی خاصی ازهم دارن! حرف نزدن،مشکلشون رو نگفتن! بجاش باهم سرد شدن..کمتر حرف میزنن و همو نمیبینن؛
البته که هردو دلشون تنگ شده...دلتنگ چشم،دست و لب های هدیگه شدن..!
ولی چاره چیه وقتی این غرور لعنتی اجازه نمیده آدم قدم از قدم برداره؟
واقعا الان برای چی دارن خودشونو اذیت میکنن؟
یه دعوای ساده؟
یه مشکل کوچواو؟
یه دلخوری و ناراحتی؟
واقعا اینا به اندازه ی 2سال رابطه ی عاشقانه و بی عیب و ایراد می ارزه؟
بخاطر همین چیزای ساده و احمقانه رابطه ی دوسال رو بهم بزنن؟
مگه دوسال الکیه؟
دو سال..!
دو سال از عاشقی..
دو سال از زندگی..
دو سال از عمر..
ب.گ.ا رفت؟!
نه..نه! نمیتونه؛ نمیتونه اینجوری تموشه! این تازه شروعشه ..
شرط پارت بعد: 8 لایک و 8 کامنت
چون شروعشه و منم خیلی مهربونم بهتون سخت نمیگیرم.
#فیک #سناریو #فیک_بی_تی_اس
#فیک_شرط_دروغ #شرط_دروغ
#فیک_شرط_دروغ_فصل_دوم
#فیک_شرط_دروغ_فصل_دوم_پارت_اول
#فصل_دوم #فصل_2 #پارت_اول #پارت1
۸.۴k
۲۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.