پارت ۸۱ Blood moon
پارت ۸۱ Blood moon
با همون لباسا رو تخت افتاده بودمو گریه میکردم ونفهمیدم کی خوابم برد
با حس اینکه کسی داره لباسام و در میاره با وحشت بلند شدم
جونگکوک که دید ترسیدم گفت
کوک:بگیر بخواب منم
دستمو گذاشتم رو دستش
ا/ت:خودم عوض میکنم
اونم بهم نگاه کردو هیچی نگفت
از جام بلند شدم منتظر بودم که بره بیرون ولی گرفت رو تختم دراز کشیدو چشاش و بست
اروم گفتم:
ا/ت: میخوای اینجا بخوابی؟
کوک: اره اشکالی اره؟
منتظر بهم نگاه کرد. فقط با مظلومیت نگاش کردم.
چشماشو بست و گفت
کوک:سریع لباستو عوض کن.
یکم وایستادم وقتی دیدم چشماشو باز نمیکنه پشتم رو کردم بهش
داشتم
دنبال یه لباس پوشیده توی کمدم میگشتم,وقتی تی شرت مشکیمو پیدا کردم
برگشتم طرفش تا ببینم چشماش بستس یا نه
که تا برگشتم دیدم چشماش بازه و چهار چشمی داره منو نگاه میکنه
سریع برگشتم و گفتم
ا/ت:چشماتو ببند
با احساس اینکه جونگکوک پشت سرمه چشمامو بستم
و نفسمو تو سینم حبس کردم
از روی زمین بلندم کرد و رو تخت خوابوندم خودشم روم خیمه زد.
روم خم شدو لبام و محکم بوسید و پاشد رفت از اتاق بیرون
سریع بلند شدم لباسمو پوشیدمو شلوارمم با شلوارک سیاهم عوض کردم و
خزیدم زیر پتو
هنوز به ۳ نزسیده بود خوابم برد
با همون لباسا رو تخت افتاده بودمو گریه میکردم ونفهمیدم کی خوابم برد
با حس اینکه کسی داره لباسام و در میاره با وحشت بلند شدم
جونگکوک که دید ترسیدم گفت
کوک:بگیر بخواب منم
دستمو گذاشتم رو دستش
ا/ت:خودم عوض میکنم
اونم بهم نگاه کردو هیچی نگفت
از جام بلند شدم منتظر بودم که بره بیرون ولی گرفت رو تختم دراز کشیدو چشاش و بست
اروم گفتم:
ا/ت: میخوای اینجا بخوابی؟
کوک: اره اشکالی اره؟
منتظر بهم نگاه کرد. فقط با مظلومیت نگاش کردم.
چشماشو بست و گفت
کوک:سریع لباستو عوض کن.
یکم وایستادم وقتی دیدم چشماشو باز نمیکنه پشتم رو کردم بهش
داشتم
دنبال یه لباس پوشیده توی کمدم میگشتم,وقتی تی شرت مشکیمو پیدا کردم
برگشتم طرفش تا ببینم چشماش بستس یا نه
که تا برگشتم دیدم چشماش بازه و چهار چشمی داره منو نگاه میکنه
سریع برگشتم و گفتم
ا/ت:چشماتو ببند
با احساس اینکه جونگکوک پشت سرمه چشمامو بستم
و نفسمو تو سینم حبس کردم
از روی زمین بلندم کرد و رو تخت خوابوندم خودشم روم خیمه زد.
روم خم شدو لبام و محکم بوسید و پاشد رفت از اتاق بیرون
سریع بلند شدم لباسمو پوشیدمو شلوارمم با شلوارک سیاهم عوض کردم و
خزیدم زیر پتو
هنوز به ۳ نزسیده بود خوابم برد
۱۲.۱k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.