part◇³²
چشمان خمار تو
۱ ماه بعد......
یونگی: ا/ت آماده ای
ا/ت: فک نمیکنی خیلی داری عجله میکنی
یونگی: نه خیرم اصلا عجله نمیکنم ، تو خیلی بی ذوقی
ا/ت: من اصلا بی ذوق نیستم فقط میگم که جنسیت بچه هنوز مشخص نشده که تو میخوای بری سیسمونی بگیری.
یونگی: میخوام برم برای دخترم سیسمونی بگیرم ، اشکال داره؟
ا/ت: از کجا معلوم دختره
یونگی: من میدونم که دختره ، حالا بریم
ا/ت: حداقل صب کن تا سه ماه دیگه که جنسیتش معلوم شه.
یونگی: نه من الان میخوام که بریم
ا/ت: مثل اینکه سر و کله زدن با تو به جایی نمیرسه ، بریم دیگه
یونگی: آخ جووووووون ، پیش به سوی بچه فروشی
ا/ت: بچه فروشی(با خنده )
یونگی: بخیال بریم (با خنده )
راوی: یونگی تمام وسایل بچشونو دخترونه خرید به خیال اینکه بچشون حتما دختره ، یونگی و ا/ت وقتی خریدشون تموم شد به سمت خونه حرکت کردن.
توی راه.....[ داخل ماشین]
ا/ت: ما قرار بود یه سری وسایل مثل تخت و کمد و این جور چیزا رو بخریم که اگه بچه پسر بود نریم دوباره وسایل جدید بگیریم.
یونگی:حالا خودتو ناراحت نکن اگه پسر بود میایم عوض میکنیم ، ولی دختر(با خنده)
ا/ت: از دست تو
ا/ت: راستی یونگی جونم
یونگی: جونم
ا/ت: هَوَس شکلات کردم برام میخری
یونگی: تو فقط دستور بده
راوی: یونگی تو این چند وقته که با ا/ت بود دیگه اون اربابه خشن و سرد نبود و بخاطر همین همه خدمتکارا و نگهبانا تعجب کرده بودن و البته میشد گفت از این وضعیت راضی اَن.
و همه ا/تو دوست دارن ، اون جور دوسش داشتن که حتی ا/ت عطسه ام میکرد کل عمارت براش نگران میشدن.
هروز میگذشت و بچه ا/ت و یونگی بزرگ تر میشد . (۳ ماه بعد)
ا/ت: یونگی
یونگی: بله
ا/ت: میگم ما هنوز اسم انتخاب نکردیما
یونگی: خب من یه اسم انتخاب کردم
ا/ت: چی انتخاب کردی
یونگی: بورام [ اسم کره ای دخترونه ]
ا/ت: منم یه اسم انتخاب کردم
ا/ت: یونگ سِنگ [ اسم پسرونه کره ای]
یونگی: پس اگه پسر شد میزاریم یونگ سِنگ اگرم دختر شد میزاریم بورام
ا/ت: باشه قبوله.
راوی: با زنگ خوردن گوشی یونگی مکالمه بینشون تموم شد و ا/ت برای اینکه حوصلش سر نره رفت سمت آشپز خونه
ا/ت: اجوما کاری داری من انجام بدم
اجوما: دیوونه شدی دختر ، حتی یه درصدم فکر نکن که من به تو کاری میدم
ا/ت: حوصلم سر رفت خب
اجوما: بشین اینجا برات یه چیز بیارم بخوری به فکر خودت نیستی به فکر اون بچه باش
ا/ت: هِی ، باشه
راوی: اجوما رفت تا برای ا/ت چیزی بیاره که بخوره یونگی ام وقتی تلفنشو قطع کرد سریع از خونه رفت بیرون
ا/ت: کجا میری
یونگی: زود برمیگردم
•ادامه دارد•
▪︎چشمان خمار تو▪︎
۱ ماه بعد......
یونگی: ا/ت آماده ای
ا/ت: فک نمیکنی خیلی داری عجله میکنی
یونگی: نه خیرم اصلا عجله نمیکنم ، تو خیلی بی ذوقی
ا/ت: من اصلا بی ذوق نیستم فقط میگم که جنسیت بچه هنوز مشخص نشده که تو میخوای بری سیسمونی بگیری.
یونگی: میخوام برم برای دخترم سیسمونی بگیرم ، اشکال داره؟
ا/ت: از کجا معلوم دختره
یونگی: من میدونم که دختره ، حالا بریم
ا/ت: حداقل صب کن تا سه ماه دیگه که جنسیتش معلوم شه.
یونگی: نه من الان میخوام که بریم
ا/ت: مثل اینکه سر و کله زدن با تو به جایی نمیرسه ، بریم دیگه
یونگی: آخ جووووووون ، پیش به سوی بچه فروشی
ا/ت: بچه فروشی(با خنده )
یونگی: بخیال بریم (با خنده )
راوی: یونگی تمام وسایل بچشونو دخترونه خرید به خیال اینکه بچشون حتما دختره ، یونگی و ا/ت وقتی خریدشون تموم شد به سمت خونه حرکت کردن.
توی راه.....[ داخل ماشین]
ا/ت: ما قرار بود یه سری وسایل مثل تخت و کمد و این جور چیزا رو بخریم که اگه بچه پسر بود نریم دوباره وسایل جدید بگیریم.
یونگی:حالا خودتو ناراحت نکن اگه پسر بود میایم عوض میکنیم ، ولی دختر(با خنده)
ا/ت: از دست تو
ا/ت: راستی یونگی جونم
یونگی: جونم
ا/ت: هَوَس شکلات کردم برام میخری
یونگی: تو فقط دستور بده
راوی: یونگی تو این چند وقته که با ا/ت بود دیگه اون اربابه خشن و سرد نبود و بخاطر همین همه خدمتکارا و نگهبانا تعجب کرده بودن و البته میشد گفت از این وضعیت راضی اَن.
و همه ا/تو دوست دارن ، اون جور دوسش داشتن که حتی ا/ت عطسه ام میکرد کل عمارت براش نگران میشدن.
هروز میگذشت و بچه ا/ت و یونگی بزرگ تر میشد . (۳ ماه بعد)
ا/ت: یونگی
یونگی: بله
ا/ت: میگم ما هنوز اسم انتخاب نکردیما
یونگی: خب من یه اسم انتخاب کردم
ا/ت: چی انتخاب کردی
یونگی: بورام [ اسم کره ای دخترونه ]
ا/ت: منم یه اسم انتخاب کردم
ا/ت: یونگ سِنگ [ اسم پسرونه کره ای]
یونگی: پس اگه پسر شد میزاریم یونگ سِنگ اگرم دختر شد میزاریم بورام
ا/ت: باشه قبوله.
راوی: با زنگ خوردن گوشی یونگی مکالمه بینشون تموم شد و ا/ت برای اینکه حوصلش سر نره رفت سمت آشپز خونه
ا/ت: اجوما کاری داری من انجام بدم
اجوما: دیوونه شدی دختر ، حتی یه درصدم فکر نکن که من به تو کاری میدم
ا/ت: حوصلم سر رفت خب
اجوما: بشین اینجا برات یه چیز بیارم بخوری به فکر خودت نیستی به فکر اون بچه باش
ا/ت: هِی ، باشه
راوی: اجوما رفت تا برای ا/ت چیزی بیاره که بخوره یونگی ام وقتی تلفنشو قطع کرد سریع از خونه رفت بیرون
ا/ت: کجا میری
یونگی: زود برمیگردم
•ادامه دارد•
▪︎چشمان خمار تو▪︎
۱۵۴.۳k
۱۲ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.