bts
❤︎❤︎❤︎❤︎❤︎❤︎❤︎❤︎❤︎❤︎❤︎
㋛︎بخاطر پول فروخته شدم ㋛︎
𝔓𝔞𝔯𝔱⁵
ا.ت
ساکمو برداشتم رفت تو اتاقم وسط اتاق یه تخت تک نفر بود یه پنجره سمت چپ بود سمت راست هم یه میز آرایش بود
روبه روی تخت یه کمد بود
اتاقش خیلی بزرگ نبود
ساکمو بردم سمت کمد وسایل هامو از توش در اوردم لباسامو گذاشتم توی کمد بقیه وسایل هامو روی میز ارایش گذاشتم
رفتم رو تخت ولو شدم
گریم گرفت اینکه هر کاری که میخوان بکنم باید از این جونگ کوک عوضی اجازه بگیرم حتی دستشویی رفتنم از اتاق نمی تونم بیام بیرون تا اون بهم بگه این دیگه چه زندگی مسخره ای
انقدر گریه کردم که نفهمیدم که خوابم برد.....
جونگ کوک: رفتم تو اتاقم مستقیم رفتم حموم یه دوش ۵ دقیقه ای گرفتم اومدم بیرون لباسامو پوشیدم
رفتم سمت اتاق ات که ببینم داره چیکار میکنه رفتم در باز کردم دیدم رو تخت خوابه رفتم سمتش رو تخت نشستم موهاشو رو صورتش بود که زدم کنار روی صورتش تمام جای اشک بود
دستمو بردم سمت صورتش اشک هاشو پاک کردم
جونگ کوک:این تازه اول زندگیت دختر جون تازه یک عالمه با هم کار داریم
این اشک هاتو نگه دار چون یک روز حتما نیازت میشه
جونگ کوک
از روی تخت بلند شدم از اتاق رفتم بیرون
رفتم اشپزخونه
خوب حالا چی درست کنم که این دختر انرژی داشته باشه که به ما هم یکم انرژی بده
تصمیم گرفتم که سوپ جو درست کنم.....
خوب تموم شد
ا.ت
بیدار شدم
بلند شدم رفتم سمت میز ارایشم توی آینه به خودم نگاه کردم انقدر گریه کرده بودم چشمام پف کرده بود قرمز شده بود
همین طوری داشتم تو اینه به چشمام نگاه میکردم که دیدم یکی از پله ها داره میاد بالا فهمیدم جونگ کوک سریع خودمو رسوندم به حموم تا قیافه منو نبینه
در حموم رو قفل کردم اب باز کردم لباسامو در اوردم رفتم تو وان
جونگ کوک
همه چیو آماده کردم بعد از گذاشتن غذا ها روی میز از اشپز خونه خارج شدم به سمت اتاق ا.ت حرکت کردم
در اتاقشو باز کردم دیدم از حموم صدای آب میاد
پس بیدار شدی خوبه
رفتم سمت در حموم در زدم....
ا.ت
داشتم دوش میگرفتم که دیدم یکی در زد
ا.ت:بله
جونگ کوک: شام آماده هست حموم کردی بیا پایین
ا.ت:باش
جونگ کوک
از اتاق آمدم بیرون رفتم تو سالن گوشیم از روی میز برداشتم مشغول بازی شدم تا ات بیاد
ا.ت
زود دوش گرفتم اومدم بیرون از توی کمد یه لباس نیم تنه ای با یه شلوار سفید برداشتم پوشیدم موهامو خوش کردم
از اتاقم اومد بیرون جونگ کوک رو مبل نشسته بود داشت با گوشیش ور میرفتم
رفتم پیشش گفتم...
ا.ت:سلام
جونگ کوک:عا امدی برو بشین رو میز من الان میام
ا.ت:باش
جونگ کوک
گوشیمو گذاشتم رو میز
بلند شدم رفتم که دست هامو بشورم
که یکی زنگ زد رفتم درو باز کردم با دیدن کسی که پشت در بود روزم خراب شد اون اینجا چیکار میکردد ......
ᏢᏬᏒᏢᏝᎬ+ᏕᏝᎬᎬᏢ
❤︎❤︎❤︎❤︎❤︎❤︎❤︎❤︎❤︎❤︎❤︎
㋛︎بخاطر پول فروخته شدم ㋛︎
𝔓𝔞𝔯𝔱⁵
ا.ت
ساکمو برداشتم رفت تو اتاقم وسط اتاق یه تخت تک نفر بود یه پنجره سمت چپ بود سمت راست هم یه میز آرایش بود
روبه روی تخت یه کمد بود
اتاقش خیلی بزرگ نبود
ساکمو بردم سمت کمد وسایل هامو از توش در اوردم لباسامو گذاشتم توی کمد بقیه وسایل هامو روی میز ارایش گذاشتم
رفتم رو تخت ولو شدم
گریم گرفت اینکه هر کاری که میخوان بکنم باید از این جونگ کوک عوضی اجازه بگیرم حتی دستشویی رفتنم از اتاق نمی تونم بیام بیرون تا اون بهم بگه این دیگه چه زندگی مسخره ای
انقدر گریه کردم که نفهمیدم که خوابم برد.....
جونگ کوک: رفتم تو اتاقم مستقیم رفتم حموم یه دوش ۵ دقیقه ای گرفتم اومدم بیرون لباسامو پوشیدم
رفتم سمت اتاق ات که ببینم داره چیکار میکنه رفتم در باز کردم دیدم رو تخت خوابه رفتم سمتش رو تخت نشستم موهاشو رو صورتش بود که زدم کنار روی صورتش تمام جای اشک بود
دستمو بردم سمت صورتش اشک هاشو پاک کردم
جونگ کوک:این تازه اول زندگیت دختر جون تازه یک عالمه با هم کار داریم
این اشک هاتو نگه دار چون یک روز حتما نیازت میشه
جونگ کوک
از روی تخت بلند شدم از اتاق رفتم بیرون
رفتم اشپزخونه
خوب حالا چی درست کنم که این دختر انرژی داشته باشه که به ما هم یکم انرژی بده
تصمیم گرفتم که سوپ جو درست کنم.....
خوب تموم شد
ا.ت
بیدار شدم
بلند شدم رفتم سمت میز ارایشم توی آینه به خودم نگاه کردم انقدر گریه کرده بودم چشمام پف کرده بود قرمز شده بود
همین طوری داشتم تو اینه به چشمام نگاه میکردم که دیدم یکی از پله ها داره میاد بالا فهمیدم جونگ کوک سریع خودمو رسوندم به حموم تا قیافه منو نبینه
در حموم رو قفل کردم اب باز کردم لباسامو در اوردم رفتم تو وان
جونگ کوک
همه چیو آماده کردم بعد از گذاشتن غذا ها روی میز از اشپز خونه خارج شدم به سمت اتاق ا.ت حرکت کردم
در اتاقشو باز کردم دیدم از حموم صدای آب میاد
پس بیدار شدی خوبه
رفتم سمت در حموم در زدم....
ا.ت
داشتم دوش میگرفتم که دیدم یکی در زد
ا.ت:بله
جونگ کوک: شام آماده هست حموم کردی بیا پایین
ا.ت:باش
جونگ کوک
از اتاق آمدم بیرون رفتم تو سالن گوشیم از روی میز برداشتم مشغول بازی شدم تا ات بیاد
ا.ت
زود دوش گرفتم اومدم بیرون از توی کمد یه لباس نیم تنه ای با یه شلوار سفید برداشتم پوشیدم موهامو خوش کردم
از اتاقم اومد بیرون جونگ کوک رو مبل نشسته بود داشت با گوشیش ور میرفتم
رفتم پیشش گفتم...
ا.ت:سلام
جونگ کوک:عا امدی برو بشین رو میز من الان میام
ا.ت:باش
جونگ کوک
گوشیمو گذاشتم رو میز
بلند شدم رفتم که دست هامو بشورم
که یکی زنگ زد رفتم درو باز کردم با دیدن کسی که پشت در بود روزم خراب شد اون اینجا چیکار میکردد ......
ᏢᏬᏒᏢᏝᎬ+ᏕᏝᎬᎬᏢ
❤︎❤︎❤︎❤︎❤︎❤︎❤︎❤︎❤︎❤︎❤︎
۱۶۷.۳k
۲۱ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.