وقتی براش مهم نیستی پارت 20
پارت 20
وقتی براش مهم نیستی
_______________________♡︎____________________
ویو چان هیون
رونا مجبور شد بره خونه چون سمی حالش بد شده بود و میخواست با سوکهون اون رو ببره دکتر منم هر جایی که به ذهنم رو میرسید رو گشتم حتی به جو دان ته هم زنگ زدم ولی نه نبود آب شده بود رفته بود توی زمین من نمیدونستم چیکار کنم تنها کاری که از دستم بر میومد گریه کردن بود
_______________________♡︎____________________
ویو مین هو
از خونه زدم بیرون از دست مامان ناراحت بودم ولی کلی دلم شکست چه عوضی جرئت کرده به مامان من دست بزنه وای خدا الان کجا برم ....... آها میرم پیش جاکیونگ (یه پسر شر توی هست که از وقتی مین هو وارد مدرسه شده به اون میچسبه ) درسته دوستم نیست اما شاید گذاشت امشب رو پیشش بمونم وای خدا اگر کسی جلوم رو بگیره و اذیتم کنه چی ..... نه بابا من که فقط ۷ سالمه کسی کاری به کارم نداره توی همین افکار بودم که رسیدم به خونشون
تق تق
جاکیونگ : کیه
مین هو : منم مین هو
که در رو باز کرد
جاکیونگ : تو کجا اینجا کجا اون روز کلی بهت گفتم بیا خونمون نیومدی
مین هو : سلام جاکیونگ میشه امشب رو خونه شما بخوابم چون از خونه فرار کردم مجبور شدم بیا اینجا جای دیگه ای رو نداشتم
جاکیونگ : اره چرا که نه میتونی بیای
اون رفت و منم پشت سرش رفتم به پدر و مادرش گفت که میخوام امشب رو خونشون بمونم اونام با خونسردی گفتن باشه جاکیونگ به من اتاقم رو نشون داد و رفتم خوابیدم
_______________________♡︎____________________
ویو چان هیون
شب رو اصلا نتونستم بخوابم همش نگران مین هو بودم به زور شب رو صبح کردم از روی تخت بلند شدم رفتم دست و صورتم رو شستم و روی مبل نشستم داشتم فکر میکردم که چطور مین هو رو پیدا کنم که یادم اومد بعد از اینکه از دست جو دان ته نجاتش دادم به کیفش یه ردیاب وصل کردم رفتم گوشیم رو آوردم و رفتم توی برنامه ردیاب توی بوسان بود اون اونجا چیکار میکرد به سوریون و رونا زنگ زدم چون بجز اونا دوستای دیگه ای نداشتم و تمام ماجرا رو برای سوریون تعریف کردم اونا با ماشین خودشون به خونه من میان و با هم نقشه میکشیم چون اون خونه یا بهتره بگم اعمارت ای که مین هو توش بود اعمات بزرگ ترین مافیا کره بود بخاطر همین باید نقشه میریختیم .......
_______________________♡︎____________________
پارت بعد رو فردا آپ میکنم شاید ۲ یا ۳ پارت گذاشتم چون دوشنبه نمیتونم براتون بزارم چون اون روز اردو دارم راستی شما اردو رفتید یا میخواید برید کامنت کنید
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
نویسنده :민 윤 기
وقتی براش مهم نیستی
_______________________♡︎____________________
ویو چان هیون
رونا مجبور شد بره خونه چون سمی حالش بد شده بود و میخواست با سوکهون اون رو ببره دکتر منم هر جایی که به ذهنم رو میرسید رو گشتم حتی به جو دان ته هم زنگ زدم ولی نه نبود آب شده بود رفته بود توی زمین من نمیدونستم چیکار کنم تنها کاری که از دستم بر میومد گریه کردن بود
_______________________♡︎____________________
ویو مین هو
از خونه زدم بیرون از دست مامان ناراحت بودم ولی کلی دلم شکست چه عوضی جرئت کرده به مامان من دست بزنه وای خدا الان کجا برم ....... آها میرم پیش جاکیونگ (یه پسر شر توی هست که از وقتی مین هو وارد مدرسه شده به اون میچسبه ) درسته دوستم نیست اما شاید گذاشت امشب رو پیشش بمونم وای خدا اگر کسی جلوم رو بگیره و اذیتم کنه چی ..... نه بابا من که فقط ۷ سالمه کسی کاری به کارم نداره توی همین افکار بودم که رسیدم به خونشون
تق تق
جاکیونگ : کیه
مین هو : منم مین هو
که در رو باز کرد
جاکیونگ : تو کجا اینجا کجا اون روز کلی بهت گفتم بیا خونمون نیومدی
مین هو : سلام جاکیونگ میشه امشب رو خونه شما بخوابم چون از خونه فرار کردم مجبور شدم بیا اینجا جای دیگه ای رو نداشتم
جاکیونگ : اره چرا که نه میتونی بیای
اون رفت و منم پشت سرش رفتم به پدر و مادرش گفت که میخوام امشب رو خونشون بمونم اونام با خونسردی گفتن باشه جاکیونگ به من اتاقم رو نشون داد و رفتم خوابیدم
_______________________♡︎____________________
ویو چان هیون
شب رو اصلا نتونستم بخوابم همش نگران مین هو بودم به زور شب رو صبح کردم از روی تخت بلند شدم رفتم دست و صورتم رو شستم و روی مبل نشستم داشتم فکر میکردم که چطور مین هو رو پیدا کنم که یادم اومد بعد از اینکه از دست جو دان ته نجاتش دادم به کیفش یه ردیاب وصل کردم رفتم گوشیم رو آوردم و رفتم توی برنامه ردیاب توی بوسان بود اون اونجا چیکار میکرد به سوریون و رونا زنگ زدم چون بجز اونا دوستای دیگه ای نداشتم و تمام ماجرا رو برای سوریون تعریف کردم اونا با ماشین خودشون به خونه من میان و با هم نقشه میکشیم چون اون خونه یا بهتره بگم اعمارت ای که مین هو توش بود اعمات بزرگ ترین مافیا کره بود بخاطر همین باید نقشه میریختیم .......
_______________________♡︎____________________
پارت بعد رو فردا آپ میکنم شاید ۲ یا ۳ پارت گذاشتم چون دوشنبه نمیتونم براتون بزارم چون اون روز اردو دارم راستی شما اردو رفتید یا میخواید برید کامنت کنید
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
نویسنده :민 윤 기
۷.۲k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.